چشمم بماند بر در و نامد خبر ز یار از این چه آورد بر من بیش روزگار ما سالهاست وصف رخش را شنیده ایم اما نداده است به ما هرگز افتخار گویند طیب است سزاوار طیبان گویا نبوده ایم سزاوار این تبار در انتظار سیصد واندی حواری است ای خاک بر سرم که نیایم برش به کار بدتر ز درد هجر همین بی لیاقتی است او هست در کنار و ز ما می کشد کنار ای عسکری بکوش به تهذیب نفس خویش شاید به سر رسد به تو این هجر ناگوار ای شیعه شاید آن نفر آخری تویی ارباب خویش را مگذاری به انتظار اردیبهشت نود و چهار آخرین تصحیح ۵ خرداد ۹۷