منتظران گناه نمیکنند
گفتم: «مادر چی شده؟» گفت: «چیزی نیست، یک تیغ کوچک به پایم فرو رفته. مهم نیست دکترها بیخودی شلوغش می کنند.» بعدها فهمیدم یک ترکش بزرگ از سر پوتین به پاهش خورده و از طرف دیگر پوتین بیرون اومده