حنای شادی بر دستهای بیعت
عید سادات که می آمد، خانه خاله جان شلوغ می شد. همه بچه ها و نوه هایش می آمدند کمک. گرما و سرما نداشت وقتی عید«غدیر» بود. همه خانه ی بزرگتر فامیل جمع می شدند تا عید غدیر را به او تبریک بگویند. خاله جان که خود از سادات موسوی بود عیدی هایی را برای میهمانانش آماده می کرد و با دستهای حنا بسته اش کف دست میهمانانش می گذاشت. به رسم مادر و پدرش روز عید غدیر روی تشکچه ای بالای پذیرایی می نشست و به پشتی ترکمنی رنگ و رو رفته اش تکیه می داد و تسبیح به دست به همه خوشآمد می گفت...