بنام خدا
سروده ای به مناسبت واقعهٔ
دلخراش امروز شهر کرمان
"" "" "" ""
ساز شد بار دگر؛ ساز مُحن
گشت جاری سیل خون یابن
الحسن
ریختن خون وشرارت تا به کی
قتل وکشتارو جنایت تا به کی
وا اسف؛ از شدّت ظلم و ستم
قامت انسانیت گردیده خم
هرکجا پامی گذاریم غم فزاست
صحبت از کشتار و قتل است و
؛ جفاست
وای از این انسان نماهای پلید
مردمان بدتر از شمر و یزید
کرده طغیان باز هم قوم جفا
شهر کرمان گشته امروز کربلا
غرق خون است مردو زن پیر و
جوان
کودکان بی گناه و ؛ بی زبان
جنس قلب عده ای چوبست و
سنگ
می زنند بر سینه آنان سنگ
جنگ
این جماعت می رسند آخر کجا
این همه انسان کشی آیا چرا
ننگ بر نامردمان بی شمار
مردم بد جنس و پست روزگار
این همه؛ آیا چرا؛ گردن کِشی
ترور و؛ خون ریزی و؛آدم کُشی
چه گناهی دارد آن طفل صغیر
پیرمرد ناتوان؛ یا آن زن؛ فرتوت
و پیر
سالهاست در غزه؛ ماشه می
کِشید
کودکان بی گنه را می کُشید
الغرض در هر دیار و ؛ کشوری
می نمائید روزو شب فتنه گری
چشم هاتان را؛ کنید الساعه وا
از دو گوش خود بر آرید پنبه را
می زنید آتش به جان خشک و
تر
می کنیدپیرو جوان را خون جگر
لیک؛ ایران سرزمین دیگر است
خاک پاکش حاج قاسم پرور
است
سرزمین همّت است و؛ باکری
کاظمی و؛ زین الدین و؛ باقری
ما؛ دم از؛ الله و اکبر می زنیم
بر عدو؛ با حکم رهبر می زنیم
وای اگر سید علی ایما کند
او دمی دستان ما را وا کند
می نمائیم ما جهان را زیرو بَر
می دهیم ما برشما درس دگر
فاخرم دم از شهادت می زنم
جان من بادا ؛ فدای میهنم
سینه سوزم آه و زاری می کنم
روزو شب لحظه شماری می کنم
می کنم فکر و تأمل من مدام
ما بگیریم بار دیگر انتقام
این بود حرف دل اهل وطن
باشد این پاتک بسی دندان
شکن
مسلم فرتوت گلهین
#فاخر