بچه ها سلام
كي ها ما را خيلي زياد دوست دارند و ما هم زياد دوستشون داريم ؟ خيلي براي ما زحمت مي كشند ؟
آفرين پدر و مادرمون
بچه ها بيايد براشون دعا كنيم
بلا ازشون دور دور دور باشه زندگي شون جورجور جور باشه ان شاء لله ان شاء لله
بچه ها ، همه پدر مادرها بچه هاشون رو خيلي دوست دارند براي همينه كه هيچ وقت دلشون نمي خواهد براي ما اتفاقي بيافته هميشه مواظبمون هستند . اگر كار بد كنيم ، ناراحت مي شوند ، غصه مي خورند ، اگر كار خوب بكنيم ، پدر و مادرها خيلي خوشحال مي شوند .
امروز مي خواهم يك قصه از يك پدر و پسر براتون تعريف كنم
يكي از پيامبرهاي خدا به نام حضرت ابراهيم بود كه يك پسر داشت به نام اسماعيل ، حضرت ابراهيم مثل همه پدرها بچه اش را خيلي دوست داشت ،هر وقت فرصت پيدا مي كرد باهاش بازي مي كرد ، اسماعيل هم پدرش را خيلي دوست داشت اون هم به پدرش گوش مي كرد به پدرش احترام مي گذاشت به پدرش كمك مي كرد .
خداجون مي خواست يك بار معلوم بشه كه حضرت ابراهيم چقدر به حرف هاي خدا گوش مي كنه ، براي همين يك كار خيلي سختي از حضرت ابراهيم خواست ، خدا گفت نبايد ديگه پسرت را ببيني ، بايد از پسرت جدا شوي . چند روز گذشت و حضرت ابراهيم خيلي ناراحت بود .
پسرش اسماعيل به او گفت : پدر چرا اينقدر ناراحتي ؟ پدرش برايش گفت كه خدا از او چي خواسته . اما اسماعيل كه پدرش را خيلي دوست داشت و دلش مي خواست پدرش به حرف هاي خدا گوش كنه ، گفت : پدر جان ناراحت نباش ، من حاضرم كاري را كه خدا گفته انجام بدهي . حضرت ابراهيم و اسماعيل يك روز به بالاي كوهي رفتند تا فرمان خدا را انجام دهند . وقتي كه حضرت ابراهيم مي خواست ، از پسرش جدا بشه ،خدا چند فرشته را فرستاد ، فرشته ها گفتند : صبر كن ، وايسا ، حالا معلوم شد كه خدا را خيلي دوست داري و به همه حرف هاش گوش مي كني ، تو بنده خوب خدا هستي . خدا هم تو را و هم پسرت را خيلي دوست دارد ، سپس يك گوسفند به حضرت ابراهيم دادند و گفتند اين گوسفند جايزه توست ، بچه ها ، همه جايزه هاشون دوست دارند ، فرشته ها گفتند حالا اين جايزه اي كه گرفتي را به خاطر خدا به آدم هاي فقير بده .
حضرت ابراهيم و اسماعيل خيلي خوشحال شدند ، كه به حرف خدا گوش كرده بودند . از آن زمان به بعد اسم اين روز را گذاشتند روز عيد قربان .
#واحدکار_عید_قربان
🌹🌹🌹🌼🌹🌹🌹🌼🌹🌹🌹🌹