داستان کودکی حضرت موسی (ع)
فرعون پادشاه مصر خوابی میبینه .به اون میگفتند که بچه ای از بنی اسراییل به دنیا میاد که وقتی بزرگ بشه تورو از بین میبره.مادر موسی (ع)همون روز پسری به دنیا میاره.از ترس اینکه به پسرش موسی آسیبی برسونند .بچه رو توی یک صندوقچه ی چوبی میزاره و تو رود نیل رها میکنه ...صندوق با حرکت آب میره و میره تا به کاخ فرعون می رسه.آسیه همسر فرعون زن بسیار خوبی بود.بیرون کاخ صندوق رو میبینه..وقتی چشمش به نوزاد داخل صندوق می یوفته به اون بچه علاقه مند میشه .از شوهرش خواهش میکنه که اونو به فرزندی قبول کنند به خواست خدای مهربون که بهترین نگه دارنده هست موسی سلامت میمونه ودر قصر فرعون بزرگ میشه ..