جستجو کن و بیاب و او را در بند کن و یا بکش و یا از شهر بیرون کن.» سپس نامه را به مسلم بن عمرو باهلى داد تا به او برساند.[۹]
ورود عبیداللّه به کوفه
ابن زیاد تمام سعیاش را به کار بست تا هر چه زودتر به کوفه برسد و پیش از ورود امام به کوفه، زمام امور را در آنجا به دست گیرد.[۱۰]
عبیداللّه پیش از ورود به شهر، دست به نیرنگى پلید زد. او عمامهای سیاه بر سر گذاشت و صورت خود را پوشانید و خود را شبیه هاشمیان کرد تا همگان خیال کنند، امام حسین (ع) به کوفه آمده است.[۱۱]
او از این کار دو منظور داشت: ابتدا تلاش کرد تا جوانب امنیتى را رعایت کند؛ زیرا او براى زودتر رسیدن، نتوانسته بود افراد زیادى را با خود بیاورد و احساس خطر میکرد؛ چرا که همگان، سابقه ابن زیاد را میدانستند و با نام و آوازه پلیدش آشنا بودند و هرگز علاقهای به او نداشتند.
دیگر اینکه او میخواست با این کار، مردم کوفه را بیازماید و استقبال آنها را از امام نظارهگر باشد تا آنها را محک زده، بفهمد کوفیان چقدر مشتاق ورود امام و زمامدارى او هستند؛ از این رو به این نیرنگ سیاه روى آورد. وى به هیچکس اطمینان نداشت و میخواست مهرورزى و یارى کوفیان از امام را با چشم خود ببیند.
وقتى عبیداللّه در شهر گام نهاد، دستهای از مردم به استقبالش آمدند و اطرافش جمع شدند و همگان بر او سلام کردند. آنان میگفتند: «خوش آمدى اى پسر رسول خدا صلیالله علیه و آله! درود بر تو باد.» رفتهرفته جمعیت بیشتر میشد و عبیداللّه هم سرعت خود را براى رسیدن به قصر دارالاماره بیشتر میکرد. او از استقبال مردم و سلامهایشان به شدت خشمگین میشد و خودخورى میکرد.
مسلم بن عمرو، مردم را با جملهای پراکنده ساخت. او به مردم گفت: «دور شوید! این امیر، عبیداللّه بن زیاد است.» این سخن، چون آب سردى بر سر مردم ریخته شد و همه شادیها را به غصه تبدیل کرد. عبیداللّه به کنارى رفت و عمامه سیاه را از سرش برداشت و یکپارچه نقش دار یمنى بیرون آورد و به سر بست و وارد محوطه دارالاماره شد.[۱۲]
پس از اندک مدتى، عبیداللّه به مسجد کوفه رفت و جارچیان، مردم را به مسجد فراخواندند. او بالاى منبر نشست و گفت: «امیر مؤمنان (یزید) مرا بر شهر شما و مرزهاى شما و بهره هایتان از بیتالمال فرمانروا ساخته و به من دستور داده است با ستمدیدگان با انصاف باشم و به محرومان بخشش کنم و به آنان که گوش شنوا دارند و از دستورات پیروى کنند، مانند پدرى مهربان نیکى کنم؛ اما تازیانه و شمشیر (شکنجه و قتل) من براى سرپیچى کنندگان از دستورها آماده است.
پس باید هر کس بر خود بترسد و مواظب [رفتار] خود باشد. بدانید این راستى و درستى است که انسان را نجات میدهد.» آنگاه از منبر پایین آمد.[۱۳] نعمان بن بشیر نیز با دیدن وضع موجود، بار سفر بست و دست از پا درازتر به وطن خود، شام بازگشت.[۱۴] در یک جمع بندى میتوان گفت سیطره عبیداللّه بر کوفه، مهمترین عامل شکست مسلم (ع) بود. در واقع، معاویه با زیرکى تمام، بهترین فرد را براى سرکوبى اهلبیت پیشبینی کرده بود و این، شاید الهامى شیطانى بود که زاده ابوسفیان از ابلیس دریافت کرده بود!
در واقع، پیشبینی حکومت مرکزى براى تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادى درست از آب در آمده بود و در گامهای نخست، اوضاع را اندکى به نفع رژیم و طبق میل آنها رقم زد؛ اما قضیه در همین جا به فرجام خود نرسید. هوشیارى و دوراندیشى فرستاده امام حسین (ع) بیش از آن بود که با یک تغییر، ابتکار عمل خود را از دست بدهد و هنگامى که اوضاع را بر وفق مراد خود نبیند، میدان مبارزه را تهى کند.
۳. بکارگیرى شبکه جاسوسى پیشرفته
عبیداللّه، مسئولیت اصلى خود را - که براى آن از بصره به کوفه آمده بود - فراموش نکرده بود. هدف نهایى او سرکوبى مسلم بن عقیل (ع) و متلاشى ساختن تشکیلات و سازماندهى او در کوفه بود؛ از اینرو او براى موفقیت در این کار، عریفان کوفه را جمع کرد و با آنان جلسهای تشکیل داد.
عریفان، کار مأموران مخفى امنیت و اطلاعات امروز را انجام میدادند. هر عریف، مسئولیت اطلاعاتى و امنیتى افراد گروه خود را - که بین ده تا پنجاه نفر بودند - بر عهده داشت. آنان لیستى از اسامى این افراد در اختیار داشتند و باید تمام حرکات و رفتارهاى آنان را تحت نظارت بگیرند و کوچکترین حرکتهای مخالفت آمیز آنان با حاکمیت را گزارش کنند. البته آنان صرفاً جاسوس نبودند؛ اما جاسوسى از وظایف مهمشان بود.
از جمله مسئولیتهای آنان، پرداخت حقوق افراد گروه خود از بیتالمال و اخذ مالیاتهایشان بود. دراینباره اگر کسى از این افراد از دنیا میرفت، میبایستی نام او را از لیست مستمرى بگیران حذف و با دنیا آمدن نوزادى، نام او را به ردیف آنان میافزودند. بنابراین آنها از مرگ و میرها و زاد و ولدها نیز اطلاع کامل داشتند و هر ماه، تعداد افراد لیست خود را کنترل و بررسى میکردند.