بعد از انقلاب مفتی اعظم سوریه به ایران آمد. درخواست ملاقات با اعضای فدائیان اسلام را داشت. به من می گفت: «بعد از قرن اول هجری ، شهیدی به عظمت نواب صفوی نداریم. برای اولین و آخرین بار او را در مؤتمر اسلامی که در اردن برگزار شده بود دیدم . در پایان مؤتمر برای بازدید، به بخشی از سرحدات اردن رفتیم که بین اردن و اسرائیل و سوریه قرار داشت. شخصیت های معروفی همراهمان بودند: سید قظب، سعید رمضان و محمود صرّاف. نواب مسجدی را شت سیم خاردارها در اراضی تحت اشغال اسرائیل دید و روی تکه سنگی رفت و همه را برای خواندن نماز جماعت دعوت کرد. همه به امامت او نماز تحیت خواندیم. یکی از همراهان از نواب پرسید: ای فرزند پیامبر، اولاد پیامبر احتمال گلوله باران این منطقه توسط اسرائیلی ها زیاد است. چرا به این جا امدیم؟ نواب گفت: «تا شهید شویم و ملت هایمان برای انتقا خونمان علیه اسرائیل قیام کنند.» بگذار من را بکشند اما با هر قطره خون من مجاهدی تربیت می شود که این رژیم غاصب صهیونیسی را از بین خواهد برد.[۱۲] حال امروزه افرادی را پیدا می کنیم که به خاطر ترس و حماقت شان هنوز هم نمی خواهند که پا روی پرچم آمریکا بگذارند. در حالی که یاران اباعبدالله نسبت به دشمن بغض داشتند. مبارزه با طاغوت در کلمه طیبه از مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده که حاکم بروجرد روزی به دیدن پدرش سید مهدی بحرالعلوم رفت. حاکم نسبت به سید مهدی مهربانی و علاقه نشان داد و آنگاه سید به پدرش گفت: باید مرا از این شهر بیرون فرستی و زیرا می ترسم هلاک شوم. پدر فرمود چرا؟ گفت: به جهت اینکه از موقعی که حاکم به من علاقه نشان داده آن بغضی که باید نسبت به حاکم ظالم داشته باشم ندارم. دیگر در اینجا نباید ماند و هجرت کرد.[۱۳] بشار یکی از یاران امام صادق علیه السلام نزد امام آمدند. امام داشتند خرما می خوردند و به من هم تعارف کرد. گفتم آقا صحنه ای دیدم که بغض گلویم را گرفته نمی توانم خرما بخورم. امام پرسید چرا؟ گفتم آقا در مسیری که می آمدم یکی از پیرزن های علویه پاهایش سر خورد و با پهلو به زمین افتاد. تا به زمین خورد شروع به لعنت کردن قاتلین حضرت زهرا کرد و حکومت آمدند و او را گرفتند. امام صادق علیه السلام فرمودند: برویم مسجد برایش دعا کنم. رفتند و امام برای او دعا کرد و سپس فرمود برویم او آزاد شد. بعد پیرزنی را در بازار دیدند امام فرمود: چه شد که یاد مادر ما افتادی؟ پیرزن گفت: آقا وقتی به زمین خوردم پهلوم خیلی درد گرفت یاد پهلوی شکسته مادر شما افتادم. یاران اباعبدالله ظلم ستیز و اهل عدالت بود و خود امام حسین علیه السلام اوج عدالت بودند و همان برخوردی که با پسرش علی اکبر داشت با غلامش جون انجام داد. موقعی که جون زمین خورد تصور نمی کرد آقا ابا عبدالله بالا سرش بیاید… منابع [۱]. وسائل الشيعة، ج ۳ ص ۳۵۶ احكام الملابس باب ۳۱۴ حديث ۴٫ [۲]. انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫. .[۳] مجموعه آثار شهید مطهری ج ۱۸، ص ۱۰۷٫ [۴]. محجة-فيض،شنيدني هاي تاريخ . ج ۳ . [۵]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۱٫ [۶]. كيمياي محبت-ري شهري ص ۷۲٫ [۷]. داستان دوستان-محمدي اشتهاردي ج ۱ ص ۶۸٫ [۸]. گذرگاه عبرت-محمد علي کريمي نيا. ص ۲۲ . [۹]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج ۱۲ ، ص ۹۹ ، ح ۱۳۶۲۹٫ [۱۰]. بحارالانوار، جلد ۶۹، ص ۲۵۲٫ [۱۱]. به مجنون گفتم زنده بمان، کتاب دوم، ص ۸۰. [۱۲]. حاشیه های مهم‌تر از متن، ص ۱۸٫ [۱۳]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۲۵۵؛ به نقل از منتخب التواریخ، ص ۱۹۶٫ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha