هدایت شده از پرویزن
"از دمِ انسانی تا دمِ عرفانی" هنگام سپیده‌دم خروس سحری دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری "روزبهان بقلی فسایی شیرازی" رباعی مشهور بالا را اغلب به نام خیام می‌شناسند؛ هرچند در منسوبات ابوسعید هم ثبت شده و در حقیقت، بیش از همه می‌توان آن را سروده‌ی عارف مشهور فارس روزبهان (ف ۶۰۶) دانست. موید صحت این انتساب، نخست جنگ‌ها و بیاض‌های موجود از سده‌ی هشتم و اوایل نهم چون: بیاض تاج‌الدین احمد وزیر و جنگ اسکندری مورخ ۸۱۴ و ...، است که در فارس کتابت شده و شاعر را روزبهان دانسته‌اند و از دیگر سو، نخستین انتساب‌های این رباعی به خیام زاده‌ی قلم کاتبان و نویسندگان پس از میانه‌ی سده‌ی نهم است. ( هنچنین بنگرید به یادداشت‌های علی میرافضلی درباره‌ی خیام و این رباعی) آنچه شاید بیش از همه، سبب انتساب این رباعی به خیام‌شده، درونمایه‌ی غنیمت‌دانستن دم و عمر و حیات است؛ ویژگی‌ای که سبب انتساب بسیاری دیگر از رباعیات مشابه به خیام‌ شده است. غنیمت‌دانستن دم در فرهنگ بشری، مساله‌ای دیربنیاد است و با مرگ ارتباطی تنگاتنگ دارد و ریشه‌ی مدوّن فلسفی آن را در اندیشه‌های اپیکوروس می‌توان دید و در نصوص و آثار عهد اسلامی نیز، به‌فراوانی نشانه‌هایی از آن دیده می‌شود؛ چنانکه در این سخن منظوم به امیرمومنان(ع) نسبت داده شده است: مافات مضی و ما سیاتیک فاین قم فاغتنم الفرصه بین العدمین اما آنچه در فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی، اهمیت دارد تفاوت نگاه به دم‌غنیمت‌دانی است؛ چنانکه در ادب عرفانی، دم و وقت و تک‌تک لحظات حیات، پنجره‌ای در مسیر سلوک و یافتنِ انوار حقیقت است: صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق و آنگاه که سعدی از "دم غنیمت‌دانستن" سخن می‌گوید، شاید به این مساله توجه دارد: به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده شود کاین دم از اوست دم، چه زمان و چه نفَس و جان باشد، از این منظر کاربردی عمدتا عرفانی دارد؛ حال آنکه در نوع نگاه خیامی، در "دم غنیمت‌دانی" امکان حیات، اهمیت دارد: این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد دریاب دمی که با طرب می‌گذرد و سعدی نیست، آنگاه که از نفَس سخن می‌گوید به این معنی به "دم" نگریسته است: خبرداری ای استخوانی نفس که جان تو مرغی است نامش نفس دم؛ فرصت است: فرصتی برای کشف عرفانی یا زیست جسمانی یا طربِ زندگانی یا امتحان آسمانی؛ هرچند در مقام لفظ در اشعار به صورتی مشابه جلوه‌گر شده است. به نظر می‌رسد؛ با وجود نزدیک‌شدن فاصله‌ی دم عرفانی و دم انسانی، در ادبیات قرن ششم؛ همچنان تلقی روزبهان از دم، بُعد عرفانی آن بوده‌است؛ نکته‌ای که با نوحه‌گری خروس سحری و آیینگی صبح نیز تناسب دارد. اما باید این مساله را هم در نظر گرفت که نوع عرفان جمال‌شناسی روزبهان با سازگار شدن دم‌های عرفانی و انسانی سازگاری دارد و ادامه‌ی این سنت را در شعر سعدی و کمالش را در غزل حافظ می‌بینیم؛ تا آنجاکه نمی‌توان به‌وضوح تصریح کرد که در بیت زیر از حافظ، منظور کدام‌یک از دم‌های انسانی یا عرفانی است: عمر را غنیمت دان، آن‌قدر که بتوانی حاصل حیات ای جان، این دم است تا دانی در حقیقت، نوع تفسیر انسانی کاتبان خیام‌نویس از گذران عمر، در رباعی ذکر شده، سبب شده آن را به دیوان خیام راه دهند؛ حال آنکه کاتبان آشنا به مرام و نگاه روزبهان و محیط حیات او، به‌درستی این شعر را به نام او ثبت کرده‌اند. @mmparvizan