⭐سردار شهید ابراهیم همت⭐ وقتی به خانه می‌آمد، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض می‌کرد، شیر برایش درست می‌کرد. سفره را می‌انداخت و جمع می‌کرد، پا به پای من می‌نشست، لباس ها را می‌شست، پهن می‌کرد، خشک می‌کرد و جمع می‌کرد. آن‌قدر محبت به پای زندگی می‌ریخت که همیشه به او می‌گفتم: درسته که کم می‌آیی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع کنم، برای یک ماه دیگر وقت دارم. نگاهم می‌کرد و می‌گفت: تو بیش‌تر از این‌ها به گردن من حق داری. شادی روح شهید همت بلند صلوات🌹 ______________________ @mos_tashhadin🌷