📙
#کتاب :
درگاه این خانه بوسیدنی است
#برشی_از_کتاب
کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب و تن سفیدش پر از دانههای ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکشهای زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را میسوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش میبردم و عقب میآوردم. حرف میزدم و گریه میکردم. ساکت میشدم و نگاهش میکردم. میبوییدم و میبوسیدمش. همه تنش را لمس کردم. ذرهذره داوود را به خاطر میسپردم.
لینک خرید کتاب از فروشگاه مثبت کتاب
📚
@mosbateketab_ir
🌐 |
Mosbateketab.ir|