#خاطرات_اسارت
♦️اولین ماه رمضان در اسارت
محمد جواد اسکافی
🔸(قسمت اول)
ماه خدا، ماه ضيافت اللّه با شبهای زیبای قدر و شب زنده داریها و عبادتها درحال رسيدن بود، همه میپرسيدند عراقيها در اين ماه چگونه برخورد خواهند كرد؟
آيا اندك مايهي مسلماني باعث خواهد شد كه در اين ماه دست از اذيت و آزار ما بردارند؟ آيا اجازهی روزه گرفتن داريم ؟ و سؤالات مختلف ديگر که ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.
يك روز قبل از ماه رمضان كه اكثريت اردوگاه روزه بودند عراقیها اعلام كردند كه: «هركس مريض است و نمیخواهد روزه بگيرد خودش را به مسئول آسايشگاه معرفي كند تا مسئلهی غذای آنها حل شود.»
آنها در مورد چگونگی دادن افطار و سحري نيز توضيحاتی دادند و قرار شد كه افطار را يك ساعت قبل از آمار عصر تحويل دهند و ساعت ۲ یا ۲ ونیم بامداد نيز در آسايشگاهها را نيز به ترتيب بگشايند و ۱۵ نفر براي گرفتن غذا و چاي از آسايشگاه خارج شوند. درواقع افطار همان غذای صبح، یعنی آش بود و سحری نيز غذای ظهر يعنی برنج بود.
با اعلام اين برنامه احساس كرديم كه در ماه رمضان بايد مشكل كمتری داشته باشيم روز آخر ماه شعبان را بدون سحری روزه گرفتيم؛ و اولين سحر ماه رمضان برای صرف سحری بلند شديم، وضعيت دادن سحری باز هم همراه با فشار و خشونت بود، عراقيها يكباره در را باز میكردند و بدون مقدمه از ماه میخواستند كه ۱۵ نفر مسئول غذا خارج شوند، درحالي كه ما همه در خواب بوديم و برای آماده شدن به وقت نياز بود و اگر در آمادگي تأخير به وجود میآمد با ضرب و شتم روبهرو بوديم وقت سحر نيز با صدای سرباز بلند میشديم و با فرمان او میبايست كه میخوابيديم و اين در حالي بود كه هنوز تا اذان صبح فرصت زيادی باقی بود،.....
این داستان ادامه دارد...
💠 با ما همراه باشید👇
#️⃣
#موسم_آزادگی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•