📚 داستانک.... 💎 وقتى داشتم روى کاپوچينوى دخترکى کف مى ريختم که رفته بود توى نخ على که داشت آن گوشه براى خودش مى خواند و پاک توى اين نبود، 😲و طرف مثل اينکه برد پيت را توى لباس ديده باشد ،چشمهايش از بيرون زده بود. 🤔داشتم به اين مى کردم که چقدر اين ناجور بودن هاى ظاهرى و اين غير مترقبه بودن ها است. اين که يک خور حرفه ای مثل على را ببينى که گوشه ى يک کافه ى پر از خرت و پرت هاى دنياى ، يک پر نقش نگار دست دوزى شده پهن کرده زمين و داره سر وقتش را مى خونه . 💞يعنى من براى کسى که ، حالا هر کجا که هست ، عين باشه و خودش رو از اينکه ديگران چه در باره اش مى کنند ،يک طورى که نيست نده ... . ✍ 📚کافه پيانو ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd