از صبح که بیدار شده بود،بهانه آب بازی می‌گرفت.مادر می‌دانست که اگر در مقابلش بایستد کار بدتر می‌شود و لجبازی می‌کند،از طرفی هم به تازگی فهمیده‌ بود که بازی کردن با آب، برای بچه‌ها مفید است،به همین علت با مهربانی به فاطمه می‌گوید: باشه مامان جون،وقتی کارم تموم شد با هم می‌ریم آب بازی. هوا کمی سرد بود و مادر نمی‌توانست به او اجازه دهد که در تراس،آب بازی کند،باید فکری کند که هم فاطمه آب بازی کند و هم سرما نخورد! فکری به ذهن مادر می‌رسد و با خود می‌گوید: فاطمه چند روزه که حموم نکرده،بهتره ببرمش داخل حموم تا یه دل سیر آب بازی کنه و بعدشم می‌تونم حمومش کنم! مادر با خوشحالی فاطمه را صدا می‌‌کند و می‌گوید:فاطمه جونم، دختر گلم بریم آب بازی؟ فاطمه ذوق می‌کند و با زبان کودکانه می‌گوید: هورا...آخ جون...بریم آب بازی... وبعد با خوشحالی به طرف تراس می‌‌دود!‌اما مادر می‌گوید:دخترم امروز هوا خیلی سرده، بهتره بریم داخل حموم آب بازی کنیم. مادر تشت کوچکی را پر از آب می‌کند و یک لیوان پلاستیکی و چند عدد بطری شامپوی خالی شده را که قبلاً تمیز کرده و برای آب بازی نگه داشته بود را آورد. بعد از لحظاتی فاطمه با اردک‌های پلاستیکی زرد رنگش،داخل حمام شد و مشغول آب بازی شد!بازی کردن با آب برایش به شدت، لذت بخش بود و او را حسابی خسته کرده بود. امروز دیگر فاطمه با مادر لجبازی نکرد،غذایش را کامل خورد و زودتر از همیشه به رختخواب رفت و آرام خوابید. مادر خیلی خوشحال بود که با یاد گرفتن یک نکته جدید، توانسته بود آرامش خود و دخترش را حفظ کند. 🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 ✍https://eitaa.com/moshaveronlin