💢به وقت خاطره........ ششم برج چهار ۱۴۰۱ قرار بود بریم حرم امام رضا (ع) 🔹زیارت امام رضا/ع/ نذری بود که وقتی ازدواج کردیم بجای مراسم گرفتن و خرج اضافه گفتیم بریم حرم پابوس آقا و اینجوری شد که ما بدون گرفتن جشن عروسی رفتیم سر زندگیمون. 🔹بعد از دوسال بالاخره فرصت پیش اومده بود که باهم بریم، محمد تمام کارهاشون انجام داده بود فقط مونده بود نامه مرخصیش رو امضا کنند اما چهارم بهش زنگ زدند که بره سرکار،محمد صبحش بیدار شد که بره اما دودل شده بود می‌گفت ایندفعه رو میخوام پیش شما بمونم بعد از دوسال پی در پی کار کردن خسته شده بود و میخواست استراحت کنه طی این دوسال این اولین مرخصیش بود،من از یک ماه قبلش مدام برنامه ریزی میکردم همش ازش سوال می‌پرسیدم محمد در جوابم می‌گفت انقدر خوشحال نباش یهو یه چیزی میشه که میخوره تو ذوقت اون روز چندین بار ازمون خداحافظی کرد اما باز برگشت بهش گفتم بمون 🔹گفت اونجا یه بنده خدایی دیگه هم منتظر منه اونم مثل من دلش میخواد بره پیش خانواده اش، بار آخری که لباسش رو پوشید تا دم در رفت دوبار برگشت نگاهمون کردگفت یکبار دیگه هلیا رو ببوسم از در خونه برگشت و برای بار چندم باهامون خداحافظی کرد محمد عادتش بود هیچوقت بدون خداحافظی نمی‌رفت سرکارش تو این دوسال حتی اگه منم بیدار نمیشدم بدرقش کنم خودش همیشه میومد هلیا رو می‌بوسید و می‌رفت وقتی بهش اعتراض میکردم که بچه رو بیدار میکنی می‌گفت تو که نمیدونی کارم چقدر سخته من رفتنم با خودمه برگشتم با خدا نمی‌خوام وقتی بمیرم حسرتی داشته باشم،هفتم بهم گفت فرمانده گفته اگه نیرو نداشته باشیم شاید دو سه روز دیگه هم نگهش دارند،همون موقع کلی ازش گله کردم در مورد کارش خوشحالی مشهد رفتن مون همونجا پرید محمدم رفت که برگرده اما چه برگشتنی💔 🔹بعدگذشت هفت ماه از شهادتش خواب دیدم‌که عکس شهید رو بردم تو حرم امام رضا/ع/ تقریبا ده روز بعداز اون خواب بهم زنگ زدندوگفتند خانواده های شهدا رومیبرن مشهد اونجا قبول کردم که برم و اون اولین زیارت سه تاییمون شد من مطمنم که محمدم اونجا حضور داشت🕊 🔹راوی همسر شهید 🔹شادی روح شهید محمد صیاد صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd