🍂
🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۶
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 نوزدهم
با شهادت سید عبدالرضا موسوی و مجروح شدن حاج عبدالله فقط احمد فروزنده بود که میتوانست سکان کشتی توفان زده سپاه خرمشهر را هدایت کند، اما از پذیرفتن مسئولیت سپاه پرهیز کرد و به کار اطلاعات سپاه منطقه پرداخت. از طرف سپاه منطقه ۸ برادری به نام ناصر بهبهانی برای فرماندهی سپاه خرمشهر معرفی شد. بعد از او مصدق طاهری و پس از ایشان صدر الله فنی به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر منصوب شدند. ناصر بهبهانی سیاستی به خرج داد گفت: هرکسی می خواهد به شهرستانی که خانواده اش مهاجرت کرده برود، آزاد است، مأموریت بگیرد و منتقل شود.
خیلی ها رفتند. سپاه خرمشهر تقریبا از نیروهای بومی و اصلی اش خالی شد. با این سیاست جوی که در سپاه خرمشهر ایجاد شده بود آرام شد. بچه های سپاه خرمشهر به شهرهای مختلف انتقالی گرفتند و هر کدام وارد یگانهای شهرها شدند و به جبهه رفتند. آن سپاه پر از صفا و صمیمتی که محمد جهان آرا و سید عبدالرضا موسوی با زحمت و خون جگر ساخته بودند چه زود از هم پاشید و همه پراکنده شدند. در همان روزها سری هم به روستاهای حاشیه کارون زدم. روستاها همه تبدیل به ویرانه شده بود. زمانی به یادم آمد که با رحمت باقری برای حل مشکلات روستاها شبانه روز می دویدیم. اوایل تشکیل سپاه در مقر سپاه بند نمیشدم. هرچه میگفتند برو نگهبانی بده، زیر بار نمی رفتم. عبدالرضا موسوی پست میداد. حتی خود محمد جهان آرا می گفت برای من پست بگذارید ولی من نه زیر بار پست دادن می رفتم نه توی مقر نشستن. محمد گفت، تو و رحمت الله باقری بروید به روستاها سرکشی کنید ببینید مشکلاتشان چیست.
گفت: «سعی کنید خودتان مسائلشان را حل و فصل کنید. با دو نفر، واحد عمرانی شبیه جهاد سازندگی، پیش از اینکه جهاد سازندگی تأسیس شود در سپاه راه اندازی کرد! با رحمت به روستاهای حاشیه کارون میرفتیم. روستا به روستا وضعیت زندگی شان را بررسی میکردیم. دخترها و خانمهای شورای شهر آرد و چای و شکر را کیسه بندی می کردند و بین روستاییان توزیع میکردیم. این اقلام توسط متمولین شهر تأمین میشد. غلامرضا در شورای شهر بود، این کار با هماهنگی او انجام میگرفت. برای روستایی ها از انقلاب و امام خمینی میگفتیم. بعضیها اصلا نمیدانستند انقلاب شده. در دنیای روستایی خودشان دنبال گازوییل و تراکتور و بذر و شخم بودند. بیشتر پمپهایشان خراب بود و نیاز به تعمیر داشت. کسی به نام نوری تعمیرکار بومی آن منطقه بود. استخدامش کردیم گفتیم از روستای قصبه منیعات تا روستای هاشمی اهواز یکی یکی موتور پمپهایشان را تعمیر میکنی. روستاییها خبردار شده بودند، به استقبال می آمدند. می گفتند پمپ ما هم خراب شده میگفتیم همه پمپها به نوبت درست میشود ، بعضی مالکین زمینهای بزرگ بودند، وضعشان خوب بود. خودشان سیستم آبیاری و تراکتور و گریدر داشتند، اما خرده پاها نیازمند بودند؛ هم موتورهایشان را تعمیر میکردیم، هم چای و قند و آرد به آنها هدیه می دادیم. در چند روستا بنا و سیمان بردیم و حمام درست کردیم. بعضی هایشان نهرشان خراب شده بود. نهرها را با بیل دستی در می آوردند. پیمانکاری بود به نام سلامی که اهل بده بستان با ادارات دولتی زمان شاه بود. او را دستگیر کرده بودند. محمد فروزنده که آن موقع بازپرس دادگاه انقلاب بود سلامی را به طور موقت آزاد کرده و به او گفته زمان محاکمه یک گریدر و یک لودر به این بچه ها بده. با این گریدر برای حدود چهل روستای حاشیه کارون نهرکشی کردیم. برایشان جالب و عجیب بود؛ سپاه محبوبیتی پیدا کرد. روحانی می بردیم برایشان احکام شرعی و مسئله دینی میگفت. کارمان گرفته بود.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂