✨❧🔆✧﷽✧🔆❧
✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦..غیرت الله..
༻○تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود فَبَکاء بُکاءً عَلیا بلند بلند گریه می کرد.
༻●
نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت دید صدای ناموسش زینب دارد می آید .
༻○یا صاحب الزمان...دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود.
هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟
༻○زیر بغل خواهر را خودش گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .
༻● آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ
دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی میکردند.
های حسین.....
♡هدیه به لبخند
#امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم