♥️💐خاطرات مادر گرامی شهیده راضیه کشاورز راضیه از همان کودکی، روحیه ای شاداب و پر شور و نشاط داشت و لطافت و مهربانی اش به وضوح در برخورد با اطرافیان، آشکار بود. مهربانی و سکوت همیشگی، از بارزترین ویژگی های اخلاقیش بود. به مسائلی از جمله نماز اول وقت، رابطه عاطفی با خانواده و حجاب، اهمیت زیادی می داد. همیشه جهانی دعا می کرد، تنها دغدغه خودشو نداشت، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد. به شهید برونسی خیلی علاقه داشت، ایشون رو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود. پدرش از رزمنده های جبهه بود. همیشه از پدرش می پرسید: وقتی دوستات شهید می شدن چه حالی داشتن؟ موقع شهادت چی می گفتن؟ خسته از مدرسه بر می گشت، وقتی می گفتم خسته نباشی، دستانم رو می بوسید و در آغوشم می گرفت، می گفت: مامان خیلی دوستت دارم، شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید، من که کاری نکردم. از حالا به بعد نوبت منه، شما برید استراحت کنید . 🌸قرآن خواندن یک وقتی را حتماً برای دعا و راز و نیاز با خدا و قرآن خواندن می گذاشت. همیشه به دوستان و اقوام توصیه می کرد زیاد معنی قرآن را بخوانند. صدای قرآن خواندنش وقتی تو خونه می پیچید به ما آرامش می داد. همیشه به من می گفت: مامان بیا برات قرآن بخونم تا خستگیت در بره. بعد از شهادتش، خواب دیدم، در یک جای بلندی که پایین اون مردم هستند، یکدفعه صدایی بلند شد، در خواب حس کردم صدای خداست. فرمود: کسی هست بتونه قرآن بخونه ؟ یک دفعه در بین جمعیت، راضیه دستش رو بلند کرد و به من گفت: مامان من می رم سوره بقره بخونم و رفت و قرآن رو با صوت بسیار زیبایی خوند و من آرامش عجیبی گرفتم و گفتم راضیه خیلی خوب خوندی؛ بهت قول می دم دیگه دلتنگت نشم. 🌸اهمیت به درس همیشه می گفت : امام زمان(ع) یار بیسواد نمی خواد . خیلی از شبا تا دیر وقت بیدار می موند و درس می خوند. راضیه تاقبل از بهار 16 سالگی اش موفقیت های چشمگیری را در زمینه ی ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد. همیشه پیش خودم فکر می کردم که راضیه حتماً جز تک رقمی های کنکور می شود. علاقه زیادی به درس زیست شناسی داشت، همیشه می گفت مامان وقتی معلم زیستمون داره درس می ده، می فهمم خدا چقدر بزرگه. هر روز که زیست شناسی داشت، وقتی به خونه برمی گشت مثل این بود که از یک زیارتی برگشته، خیلی حال معنوی خوبی داشت، می نشست و تمام درس رو برام توضیح می داد. در آخر هم در حالی که کتاب زیست شناسی باهاش بود شهید شد. 🌸مرد عمل راضیه مثل همه هم سن و سالانش، درس می خواند، زندگی می کرد، بازی می کرد و … ولی چیزی که اون را به این درجه رساند، نکات ظریفی بود که در زندگیش رعایت می کرد؛ نکاتی که کاری به سن و سالش نداشت، از سر تقوا و ایمان، از سر مراقبت در رفتارهای روزمرش بود و احترامی که برای بزرگترها؛ پدر و مادر و معلمین قائل بود و در کارهاش واقعاً مرد عمل بود؛ یعنی درسته که راضیه یک دختر بود ولی جایی که باید رضای خدا را در نظر بگیره، واقعاً مردانگی به خرج می داد. 🌸یار امام زمان  علاقه زیادی به آقا امام زمان(ع) و امام رضا (ع) داشت. هر روز زیارت امین الله و دعای عهد می خوند. حالاتش قابل توصیف نبود، امین الله رو با تمام وجود و عاشقانه می خوند و به پهنای صورت، اشک می ریخت. علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت؛ همیشه می گفت مامان به خاطر انس واقعی که به خانم دارم، حجاب می گیرم. پنجم دبستان بود، از مدرسه با یه جعبه شیرینی برگشت، خوشحالی توی صورتش موج می زد، گفت: «مامان امروز چله دعای عهدم تموم شد، از امروز یار امام زمان(عج) شدم. 🌸آخرین سفر به من می گفت: مامان برام دعا کن که سال تحویل امام رضا (ع) باشم، شکر خدا نصیبش شد، وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود. هر چی نگاهش می کردم، سیر نمی شدم؛ یک زیبایی خاصی داشت؛ اصلاً به فکرم هم نمی رسید که این مسافری که تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، شهادتش را آقا امضا کرده و دوباره راهی سفره. 🌸شهادت در حادثه بمب گذاری حسینیه سید الشهداء شیراز، راضیه از ناحیه کلیه، کبد، ریه، پهلو و سینه، دچار مصدومیت شد و پس از تحمل دردهای شدید ناشی از انفجار در تاریخ 10/2/87 به آرزویش رسید. بعد از انفجار، هیجده روز منتظر مهر قبولی خانم حضرت زهرا موند. بعد از 18 روز، به عدد سالهای عمر مادر مظلومه‌‌مان زهرا سلام‌الله علیها، دقیقا با سینه ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک، به دیدار حق شتافت و چهاردهمین شهید کانون رهپویان وصال شیراز شد. ━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 💐🕊🌿💐🕊🌿💐🕊