💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ارسالی اعضای محترم کانال⤵️ 💥معجزه ای از شهدا که کل زندگی منو عوض کرد 🌿من یه خانوم بی‌حجاب بودم که شهدا دستم رو گرفتن و نجاتم دادن خانومی بودم که اصلا وضع پوششم مناسب نبود و همسرم هم خیلی از این بابت ناراحت بود ولی اصلا برام مهم نبود.. داداشم خیلی بهم تذکر میداد که یکم مانتوت رو بلند تر بپوش اصلا اهمیت نمی‌دادم کل زندگیم شده بود فلان مارک و برند لوازم آرایشی.... 💫که یه شب خواب عجیبی دیدم که از اون خواب به‌بعد زندگیم کلا عوض شد خواب دیدم یه حسینه خیلی بزرگ رفتم که توش کلی شهید آورده بودن فکر کنم هزار تا شهید بود خانومای باحجاب اومده بودن که یه آقای جوون مذهبی اومد پشت میکروفن گفت خواهرا شهید زیاد آوردیم متاسفانه نمیتونیم همه رو تشییع کنیم هرکی میتونه یه شهید با خودش ببره خونه تاصبح قران بخونه صبح بیاره تحویل ما بده تا بتونیم کم کم همه رو تشییع کنیم... هر کس بالا سر یه شهید نشسته بود و قران میخوند و گریه میکرد اومدم منم برم بالا سر یه شهید دیدم شهدا همه مهمون خانوما شدن و هیچ شهیدی به من نرسید که مهمون خونه من بشه ...خیلی این ور اون ور زدم حتی با یه خانومه گفتم میشه این شهید رو بدین من امشب ببرم خونه با اخم بهم نگاه کرد گفت نخیر برو پی کارت خیلی نارحت شدم بغض گلوم گیر کرد... رفتم تکیه دادم به دیوار با حسرت داشتم به شهدا نگاه میکردم که یه دفعه دیدم دیوار روبه روی من تبدیل شد به یه آینه قدی بزرگ دیدم واییییییییییی به چه وضعی دروامدم مانتو کوتاه، موها رنگ کرده بیرون خیلی نارحت شدم و خجالت کشیدم با خودم گفتم آخه تو لیاقت نداری شهید مهمون خونت بشه که یه دفعه از خواب پریدم😔 🍃اون روز بابت خواب دیشبش حالم اصلا خوب نبود خیلی دلم گرفته بود انگار تازه فهمیده بودم که بازندگیم چیکارکردم... به همسرم گفتم میشه منو ببری مزار شهدا امام زاده اسماعیل (شازده حسین) با تعجب بهم نگاه کرد گفت حتما چرا که نه انگار اونم فهمیده بود دارم تغییر میکنم و یه خبرایی هست وقتی رسیدیم دست بچم رو گرفت و از من دور شد گذاشت خلوت کنم تا خودم رو پیدا کنم فقط از دور با نگاهش زیر نظرم داشت تنها که شدم بغضم ترکید خیلی گریه کردم از شهدا و خدا بابت بی‌حجابی کارای زشتی که کردم معذرت خواستم وهمونجا به شهدا قول دادم که لحظه ای چادر رو کنار نگذارم بشم مثل همون خانومای محجبه ای که دیشب تو خواب دیدم... و اومدم خونه. ♥️اون روز اولین روز یکشنبه ماه ذالقعده مصادف با میلاد حضرت معصومه س بود عجب روزی بود روز توبه و میلاد بانو... رفتم حموم غسل توبه کردم نماز توبه خوندم کلی گریه کردم و قول دادم عوض شم و اون روز با وضو چادر حضرت زهرا رو بوسیدم و سرم کردم و بیرون رفتم همسرم به حدی خوشحال بود که گفت خدا خیرت بده خانوم دلمو شاد کردی... ☘ اون روز برگشتم خونه شب خوابیدم دوباره خواب دیدم رفتم بیرون که واسه خونه وسیله بخرم اومدم دیدم دم در خونمون رو ریسه بستن هیئت اومده دسته اومده خیلی شلوغ بود برادرم داشت سینی غذا رو پشت سر هم میداد تو حیاط تا منو دیدم گفت هیچ معلومه کجایی دختر گفتم اینجا چه خبره داداش گفت واست مهمون اومده گفتم کیه گفت شهید آوردن خونتون رفتم خونه دیدم کلی شهید آوردن خونمون مردم دارن عزاداری میکنن. ✨خیلی خواب عجیبی بود دیشبش شهدا منو قابل ندونستن بیان خونم مهمون شن چون از حجابم ناراضی بودن و فردا شبش که قول دادم درست شم خودشون اومدن خونم مهمونی... الان یه چند ماهی هست که کلا عوض شدم اطرافیانم هم تعجب کردن بعضی هاشون اخم میکنن میگن این دیگه چیه پیچیدی دور خودت.. بعضی هاشونم خیلی تحولیم میگیرن میگن چقدر خوشگل شدی... این بود معجزه شهدا که زندگیم رو متحول کرد🌹🌹♥️💐💐