🔷فريدون کلبادى ‏نژاد, همرزم شهید منصور کلبادی نژاد درباره نحوه شهادتش مى ‏گويد: 🌿بهمن ماه 1366 بود كه به علت ازدواج، منصور مرا تا مدتى از حضور در جبهه منع كرده بود. طاقت نياوردم و مستقيماً به جبهه رفتم، اما پذيرش نمى ‏كردند تا اينكه مسئول پرسنلى با فرمانده گردان امام حسين(ع) منصور گلبادى ‏نژاد تماس گرفت و او ضمن دستور پذيرش من خودش از چادر فرماندهى بيرون آمد و به طرف من دويد. همديگر را در آغوش گرفتيم. ✨با تعجب ديدم شادى او بيش از حد و بيشتر از من است. علت را جويا شدم، منصور گفت: «شبى خواب ديدم كه من و تو بالاى تپه‏ اى پر از شقايق به شهادت مى ‏رسيم و بچه‏ هاى گردان نيز به طريقى مجروح و شهيد مى ‏شوند. اما من و تو در تپه ‏اى بالاتر از ديگران به شهادت مى ‏رسيم. الان كه تو آمدى آن لحظه را پيش چشمانم مى ‏بينم.» 🔸حدود يك ماه گذشت تا اينكه به منطقه غرب اعزام شديم و پس از چند روز استقرار در محلى به نام بوالحسن سرانجام به محور ملاخور و از آنجا به برتنكناو رفتيم كه در نزديكي هاى شهر خرمال عراق بود. حدود سه روزى آنجا بوديم. غروب روز پنج شنبه بود و او از دخترش كه چهارماهه بود حرف مى ‏زد و از فرداى خونين صحبت مى‏ كرد. فكر كرديم شايد ما را امتحان مى ‏كند ولى او جدى بود. 🌹شب شد و كنار آتش نشسته بوديم. چون قبلاً شيميايى شده بود و هوا بسيار سرد و زمستانى و چند درجه زير صفر بود سرماى خشك او را به شدت آزار مى ‏داد. به علت شيميايى بودن شب جايى را نمى ‏ديد. حتى براى رفع حاجت من كمكش مى‏ كردم اما گويى در انتظار كسى يا چيزى بود. 🌱صبح فردا حدود ساعت هشت از لشكر پيام پيشروى به سمت خرمان را دريافت كرديم. منصور گردان را آماده كرد و سراسيمه گردان را تحت نظر داشت و به بچه‏ ها سفارش مى ‏كرد «و قاتِلُوهُمْ حَتى لا تَكُونَ فِتْنَةً» طبق عادت پيشاپيش گردان به اتفاق منصور، پيك و بى‏ سيم ‏چى حركت كرديم. 🥀گردان پشت سر ما مى ‏آمد. مسافتى كه رفتيم هواپيماهاى عراقى شروع به پرتاب بمب شيميايى كردند. گردان در ميان دو انفجار موشك و گاز شيميايى مانده بود. منصور نقش بر زمين شد. من كه نزديك ‏ترين فرد به وى بودم به سرعت دو آمپول شيميايى به او زدم ولى اثر نكرد. تنها جمله‏ اى كه گفت: «به نور محمد بگوييد بچه‏ ها را جلو ببرد.» 🕊سپس آنچنان سر بر دست گذاشت كه گويى در بسترى آرام خوابيده است. من هم بعد از او بى ‏هوش شدم و تا حدودى بينايى ‏ام را از دست دادم. وقتى به هوش آمدم روى تپه ‏اى پر از شقايق پيكر منصور را ديدم كه چشم به آسمان دوخته بود. ♥️منصور کلبادى ‏نژاد قبل از شهادت حضرت زينب را در خواب مى ‏بيند كه آن حضرت او را به سوى خويش مى ‏خواند. 🥀🕊عاقبت کلبادى ‏نژاد در 28 اسفند 1366 پس از هفتاد و سه ماه حضور در جبهه در عمليات والفجر 10بر اثر بمباران شيميايى دشمن در شهر خرمال عراق به شهادت رسيد. 🔻بعد از شهادت منصور، سردار مرتضى قربانى فرمانده لشكر 25 كربلا در پيامى وى را چنين معرفى مى ‏كند: لشكر ويژه 25 كربلا سردارى را از دست داد كه آزاد مردى از تبار جان نثاران حسين(ع) و فدايى امام حسين(ع) بود. منصور راد مردى محبوب و تنها يار و ياور و دوست صميمى رزمندگان و همه بسيجيان جنگ ‏جو و فرماندهان لشكر بود. ديدگان پر نفوذ و زبان شمشيروار او و نظراتش در رابطه با عملياتها و هجومها همچون شمشير مالك اشتر نخعى تيز بود و برنده و هيچگاه از يادها بيرون نخواهد رفت. گردان قهرمان و هميشه پيروز امام حسين(ع) خاطره دلاوريها و فداكاريهاى او را هرگز فراموش نكرده و هميشه فكر رزمندگان و فرماندهان اين گردان ادامه دادن راه شهدا خواهد بود. 💐مزار شهيد منصور کلبادى‏ نژاد در گلزار شهدای گلوگاه در استان مازندران واقع است. از شهيد کلبادى ‏نژاد دخترى به نام مطهره به يادگار است كه به هنگام شهادت پدر شش ماهه بود. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 💐🌿✨💐🌿✨💐🌿