💠ملاقات با شهید/ رویای صادقه
❣همسر شهید میگوید درمراسم تعزیه همسرم،دختر کوچکم مریض بود من هم حال وهوای بدی داشتم یک شب آنقدر حالش بد شد که فکر میکردم میمیرد من تا نیمه های شب بالای سرش نشسته بودم و اشک میریختم...
ناگهان دیدم همسرم وارد شد و کنار گهواره آمد و گفت چرا گریه میکنی؟
گفتم فرزندمان مریض است وممکن است بلایی سرش بیاید.دست روی سینه دخترم کشید از آن به بعد من حتی کوچکترین بیماری را در دخترم ندیدم.
♥️دختر شهید میگوید:
وقتی پدرم بعد از هر چند ماه به خانه بر می گشت هر کجا می رفت مرا با خودش می برد وحتی شبها در آغوش گرم خود می خواباند.من درآن سال ها که هفت سال بیشتر نداشتم، وقتی می دید ناراحت یا نگران هستم کنارم می نشست و با من درد و دل میکرد.
الان هم که شهید شده هر وقت مشکلی دارم و نگران هستم به خوابم می آید و مرا راهنمایی می کند.
یک شب خواب دیدم که در مجلس جشن بزرگی هستم ومردی جوان با کت وشلوار سفید به تن جلو آمد،
از او پرسیدم آقا شما عباس پهلوان را می شناسید؟
جواب داد دخترم خودم هستم،
وقتی شناختمش با گریه از او خواستم که دیگر از پیش ما نرود ، او به من گفت گریه نکن دخترم دیگر نمی روم من زنده ام و همیشه در کنار شما هستم.
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
🔷نامه دختر شهید عباس پهلوان به پدرش؛
... من لحظه ای را تصور میکنم که پدرم در جلوی من ایستاده در صورتی که بوی گل شقایق می دهد به او می گویم کاش زنده بودی و دستان پرمهرت را بوسه می زدم . پدرم قولی را که به من و مادرم دادی را به یاد دارم که گفتی می روی و زود برمیگردی ولی انگار مثل کبوتر پر کشیدی وبه سوی ایزد منان رفتی .
پدرم من الان به وصیت نامه ات عمل کردم وبه حجابم که حجاب فاطمی است عمل کردم وهنگامی که عکست را می بینم انگار به من لبخند می زنی، پدرم دوست دارم فقط یک لحظه تو را ببینم و بوی پدر را که غریب ترین بوهاست احساس کنم .
من هر شب در خواب برای تو نامه مینویسم و تو میخوانی و پاسخ می دهی.
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿