✨💠
خاطره ای از خواهر گرامی شهید موسی مظفری
🌺🌿ایشون که برای آخرین بار که قصد عزیمت داشتند بنده کلاس هشتم بودم و امتحان علوم داشتم
تو ایوون نشسته بودم و سخت مشغول خواندن درسم بودم ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد و شهید عزیز سریع برای باز کردن در رفتند
فاصله زیادی تا در نداشتم ناخواسته شنیدم ایشون در جواب دوستشون که گفتند« اه چرا آماده نشدی مگه با ما نمیای بریم پابوس آقا گفتند: «نه علی جان شما بروید خدا به همراهتون من تو دلم آشوبه وجدانم راضی نمیشه در حالیکه جنازه شهید عرب روشن تو خاک دشمنه به فکر سیاحت و زیارت باشم بعدها جواب بچه های قد و نیم قد شهید رو چی بدم ؟»
بعد گفت ان شاءالله بعد از این عملیات که میگن ده روزه هست اگر سعادت داشتیم میریم مشهد.
بعد از خداحافظی با دوستش هرچه مادرم اصرار کرد که با دوستانش به مشهد برود همان حرفها و دلایل را تکرار کرد.
دلم خیلی گرفت بغض کردم و گفتم داداش قولت رو فراموش کردی مگه نگفتی اگر امتحانات رو خوب بدی می برمتون دریا پس چی شد باز هم می خوای بری؟
خندید و گفت نه سر قولم هستم این عملیات ده روزه هست شما هم تا امتحانات تموم بشه ما هم بر می گردیم ان شاءالله
ببین اجی تو دلت میاد بری دریا اما کمیل سه ساله و فاطمه شش ماهه و مادرشان بدون هیچ نام و نشونی از پدرشون چشم به راه باشند ؟😢😢
حرفش حسابی بود و جوابی نداشت
او رفت و پیکر پاک و خونینش به خانه آمد و پیکر مطهر شهید عرب روشن هم ده سال بعد در خاک محل آرام گرفت.
بعدها فهمیدم برادر ۱۶ ساله ام عجب دلش دریا بود تا به الان بارها و بارها من و امثال مرا در بحر وجود نازنینش شناور و مشغول کرده است و اینکه بزرگی به جسم و سن نیست بلکه به عقل و دل هست
امیدوارم شرمنده شهدا نباشیم 🤲🤲😔😔
شادی روح پاک و مطهر شهید مظفری صلوات♥️🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️
@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌹🌿🌹🍃🌸🍃🌹🌿🌹