✅ داستان کوتاه (193) 🌷 امام هر زمان، مراقب شیعیانش در مورد مسح پاها اختلاف بود، که از سر انگشتان تا مچ پاست یا از مچ پاها تا سر انگشتان. علی بن یقطین که وزیر هـارون الرشـید بود اما مخفیانه شیعه بود نامه اي به امام کاظم (ع) نوشت که اصحاب در مورد مسح پا اختلاف دارند، اگر صلاح است نامه اي به خط خود در این مورد بنویسید تا به آن عمل کنیم. امام کاظم (ع) در جواب نوشت: متوجه شدم که اصحاب درباره مسح وضو اختلاف دارند. آنچه به تو دستور می دهم این است: هنگام وضو سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق می کنی و سه مرتبه صورت را می شویی، به طوري که آب را لاي موهاي خود برسانی و سه مرتبه دستت را می شویی و داخل گوشها را مسح می کنی. پس از آن سه مرتبه پاهایت را تا ساق می شویی. مبادا برخلاف این دستور عمل کنی. نامه که به علی بن یقطین رسید، از مضمون آن تعجب کرد. زیرا دستور امام بر خلاف فتوای شیعیان بود. با خود گفت: امام بهتر می داند. هر چه بفرماید، وظیفه من است. او از آن پس وضوي خود را طبق دسـتور امـام (ع) انجـام می داد. تـا این که از علی بن یقطین پیش هارون الرشید سخن چینی کردند که او شیعه است. هـارون به یکی از خـدمتگزاران نزدیـک خود گفت: حرفهـاي زیـادي در بـاره علی بن یقطین می زننـد. من بارهـا او را آزمایش کرده ام. چیزي که شاهـد شـیعه بودن او باشـد، ندیده ام. مایلم بدون آنکه متوجه باشد، او را یک بار دیگرآزمایش کنم. آن شـخص به هارون الرشید گفت: شـیعه هـا بـا سـنی هـا در وضو اختلاف دارنـد. آنها در وضو پاها را نمی شوینـد. خوب است به گونه اي که متوجه نباشد، به وسیله وضو امتحانش کنی. از محلی مخفی او را تماشا کن و ببین چگونه وضو می گیرد. هارون مدتی صبر کرد تا اینکه روزي علی بن یقطین را به کاري در منزل واداشت که تا وقت نماز رسید. علی بن یقطین در اطاق مخصوصی وضو می گرفت و نماز می خواند. موقع نماز که شد، هارون از پشت اطاق به طوري که علی بن یقطین متوجه نبود، مراقب او بود. علی بن یقطین، همـان طـور که امـام دسـتور داده بـود، مانند اهل سنّت وضـو گرفت. هارون تمام کارهاي او را مشاهده می کرد. همین که وضو گرفتن او را دید، نتوانست صبر کند و صدا زد: دروغ گفته اند آنها که می گویند تو شیعه هستی. از این پس سخن هیچ کس را درباره تو قبول نخواهم کرد. بعد از این جریان، علی بن یقطین، در نزد هارون به مقام ارجمندي رسید. پس از این آزمـایش، نامه دیگری از امام کاظم (ع) به او رسـید که در آن نوشـته بود: اي علی بن یقطین بعـد از این، وضو را آن طور که خداوند واجب کرده است بگیر! به این طریق: یـک بـار صـورتت را به عنوان واجب و مرتبه دوم مسـتحبی بشوي، بعد دستهـایت را از آرنـج به طرف انگشـتان بشوي و با باقیمانـده رطوبت دسـتت، جلو سـر و پاهایت را از سـر انگشـتان تا ساق پا مسـح کن. آنچه بر تو می ترسـیدم، برطرف شده است. والسلام. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 10، ص 157 📱 کانال سبک زندگی متقین: @mottagheen