شام است و آبگینه ی رویاست شهر من
دلخواه و دلفریب و دل آراست شهر من
دلخواه و دلفریب و دل آراست شهر من
یعنی عروس جمله ی دنیاست شهر من
از اشک های یخ زده آیینه ساخته
از خون دیده و دل خود، خینه ساخته
اندوهگین نشسته که آیند در برش
دامادهای کور و کر و چاق و لاغرش
دنیا برای خام خیالان عوض شده است
آری! در این معامله پالان عوض شده است
دیروزمان خیال قتال و حماسه ای
امروزمان دهانی و دستی و کاسه ای
دیروزمان به فرق برادر فرا شدن
امروزمان به گور برادر گدا شدن
دیروزمان به کوره ی آتش فرو شدن
امروزمان عروس سر ِ چارسو شدن
گفتیم سنگ بر سر این شیشه بشکند
این ریشه محکم است مگر تیشه بشکند
با رَنده پوست می شوم و دم نمی زنم
قربان دوست می شوم و دم نمی زنم
ای شهر من! به خاک فرو خـُسب و گــَنده باش
یا با تمام خویش مهیای رَنده باش
این رَنده می تراشد و زیبات می کند
آن گه عروس جمله ی دنیات می کند
باید دو گوشواره به گوش تو بگذرد
هفتاد ملت از سر و دوش تو بگذرد
صبح است و روز نو به فراروی شهر من
چشم تمام خلق جهان سوی شهر من
محمد کاظم کاظمی
#مقاومت
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
@mrtahlilgar1