داستانِ واقعی راننده ای که به مُرده ها فُحش میداد ! با خانومم که حرفم شد عصبی شدمو شروع کردم به فُحش دادنِ مادرش که ۲۰ سال پیش فوت شده بود...!🥀 بخاطرِ نفرینای خانمم خیلی عذاب وجدان داشتم... تاکسی اینترنتیمو روشن کردمو به بهونه مسافرکشی از خونه زدم بیرون! یه لوکیشن افتاد از جاده قدیمِ کرج !!! رفتم.... یه پیرزن با یه مانتو مشکیِ بلند و رنگِ مثل گچ پریده سوار ماشینم شد! نمیدونم چرا خوف کلِ وجودمو گرفته بود... یهو وسط بیابون بهم گفت وایسا همینجا پیاده میشم ! نگاه کردم دیدم روبروم ... ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/525074799C3b5762c59b