هدایت شده از شکموهای آشپز
👳‍♂بازرگانی بود که زن بسیار زیبایی داشت به گونه ای که انگار خدا تمام حسن جوانی را به او داده است... روزی بازرگان عزم حج کرده و همسرش را به قاضی معتمد شهر به امانت میسپارد⚖👌 چندروزی نگذشته که قاضی متوجه اشاراتی از سوی ...👇 ‌   ادامه حکایت ➡️ ‌‌ ادامه حکایت ➡️