پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای دیدن عکس العمل مردم، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است تا اینکه نزدیک غروب ...🤦‍♀🪨 ☠مشاهده ادامه داستان ☠ ‌ ☠مشاهده ادامه داستان ☠ چه حرکت خفنی زد پادشاهه 😱👆