زن‌ها را نمیتوان شناخت با قهر ڪردن حسادت‌شان را نشان میدهند، با خندہ بغض درونشان را و با سڪوت ، فاتحه‌ات را میخوانند زن‌ها هنرشان را با دست‌پخت نقاشے می‌ڪنند. خستگے و عصبانیت‌شان را غُر میزنند، گریه‌ و اشڪ هایشان را میرقصند؛ وقتے ڪہ عاشقت شوند، خرابت میڪنند و از نو آجر بہ آجر بہ دلخواہ خود از وجودت ڪشورے با پرچم صلح میسازند واے بہ روزے ڪہ از چشم آن‌ها سقوط ڪنی ، همہ چیز را با خاڪ و خون یڪسان میڪنند تو میمانے و ڪشورے غارت زده‌ے پس از جنگ ! ─┅┅─═इई 🍁 ईइ═─┅┅─ ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎ ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎