۶ دختر وارد خانه می شود. بی آن که سلام کند، وارد اتاقش می شود. مادر از آشپز خانه صدایش را بلند می کند و میگوید:سلامت را خوردی؟😒 دختر هم به زور سلام میکند.مادر هم جوابش را نمی دهد، اما با صدای بلند میگوید:باز هم مثل همیشه لباس های را روی زمین پهن نکن کمرم شکست از بس که این خانه را جمع وجور کردم.😥 دختر لباس های مدرسه را عوض می کند وبه آشپز خانه می آید. نگاهی به غذای روی اجاق می اندازد و می گوید:غذا کی آماده می شود؟🤔 مادر با لحنی که هم نشان از خستگی دارد و هم نشانه بی حوصلگیست می گوید: از گرسنگی که نمی میری.بلأخره حاضر می شود. کمی صبر کن😒 تابان (تربیت اسلامی، بازی، آزادی، نشاط) https://t.me/tabanhamedan http://eitaa.com/mtaban