مدتی بود که هر روز خاطره‌ شهـیدی رو بصورت عکس‌نوشته طراحی، و با عنوان خاکریز خاطرات توی فضای مجازی منتشر می‌کردم. یه سال تصمیم گرفتم روز میلاد حضرت مسیح؛ خاطره ای از یک شهید مسیحی رو نشر بدم. اما چون همیشه روی کاربردی و جذاب بودن خاطرات حساس بودم؛ هر چه می‌گشتم خاطره‌ی مناسبی رو از شهدای مسیحی پیدا نمی‌کردم.. تا اینکه بعد از مدتی گشتن و تحقیق؛ خاطره ای از زندگی یک شهـید مسیحی بنام روبرت لازار نظرم رو جلب کرد: روبرت دورانِ خدمت سربازی منتقل شد به جبهه‌ی غرب، و روزهای آخرِ سـربازی‌اش رو توی منطقه‌ی عملیاتی میمک گذراند. فرمانده بهش گفت: چند روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده، لازم نیست اینجا بمونی و می‌تونی به پشتِ خـط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجا هستم. این اسلحه مال من است و نمی‌گذارم تپه به دستِ دشمن بیفتد ، من تا آخرین قطره‌ی خونم با بعثی‌ها می‌جنگم ... و همین‌کار رو هم‌کرد و بالاخره شهید شد. 📚 منبع: کتاب گل مریم؛ اثر دکتر بوداغیانس خاطره رو بصورت عکس‌نوشته طراحی کردم و نشرش دادم و اما جالب اینجاست: اون سال بعد از طراحی عکس‌نوشته‌ی شهید روبرت لازار ؛ دیدم تلویزیون داره فیلم ملاقات امام خامنه ای با یک خانواده شهـید مسیحی رو پخش میکنه... عکس شهـید به چشمم آشنا اومد. دقت که کردم دیدم آقا اون سال، دقیقا به دیدار خانواده ی همون شهیـدی رفته که من بعد از کلی گشت و گذار بین خاطرات شهـدا؛ خاطره اش رو نشر داده بودم... اونجا بود که فهمیدم شهـدا خودشون همه چی رو مدیریت می‌کنن 🌷 میلاد حضرت مسیح مبارکباد 🇮🇷 کانال : @m_zade