🔻به یاد مرگ بعضی‌ شب ها با هم میرفتیم قبرستان. میرفت یک قبر خالی پیدا می‌کرد و توی آن می‌خوابید. عمیق میرفت توی فکر. بهم میگفت: اینجا آخرین خونمونه. همه مون رو یه روز میارن اینجا و میخوابونند‌ اون روز فقط ما هستیم و اعمالمون. آخرت رو باور کرده بود. با پوست و گوشت و خونش. با تک تک سلول هایش. 🔸