🕊
در روایات از سنت و سیره اهلبیت(ع) موارد بسیاری نقل شده که ایشان در برابر دشنام و فحش دیگران سکوت کرده و با کرامت عبور کردند و حتی فراتر از آن در مقام مکارم اخلاقی به دشنام دهنده توجه ویژه کردهاند تا متنبه و آگاه شود.
آنان به شرح صدر و آستانه تحمل بالا که از مقام حلم و بردباری آنان است، با دشمنان تعامل میکردند. در روایات است. مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینهای عمیق از امامعلی(ع) و فرزندانش در دل داشت.
یک روز که امامحسن(ع) را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوهگوییها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امامحسن نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوءتفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی راضیات کنیم، چنین میکنیم و اگر چیزی بخواهی به تو میدهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییات میکنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را میبریم و اگر گرسنه باشی سیرت میکنیم و اگر بیلباس باشی لباست میدهیم و اگر نیازمند باشی بینیازت میسازیم و اگر فراری باشی پناهت میدهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده میکنیم.
حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری و نزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیرا ما خانهای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی میتوانیم از تو پذیرائی کنیم)»
مرد شامی از شنیدن این سخنان محبتآمیز و جوانمردانه دگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت میگریست گفت: «گواهی میدهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر میدانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوبترین مردم نزد من هستید.» آنگاه دعوت امام را پذیرفت و تا وقت رفتنش مهمان آن حضرت بود. (بحارالانوار، ج 43، ص 344)
امام با آنان به سوی خانه آن ناسزاگو رفت، و در راه این آیه را که اوصاف عالی برخی از مومنان را شرح میدهد قرائت میفرمود: «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛ و فرو خورندگان خشم و درگذرندگان از مردم و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد