ی مقاومت فلسطینی باشد، علیه نتانیاهو و ارتش صورت گرفت. نکته دیگر این است که این جنگ زمانی آغاز شد که طرفهای عربی حمایتکننده رژیم صهیونیستی در موضع ضعف قرار گرفته بودند و روند سازش به بنبست رسیده بود. جنگ در این زمان به عنوان راهحل جایگزین روند شکست خورده سازش درخشندگی پیدا کرد. بنابراین انتخاب «زمان مناسب» در جنگ توانست هم بحران درون اسرائیل را تعمیق کند و هم جریان سازشکار عرب را از نقشآفرینی در پرونده فلسطین باز دارد. آنچه از مجموعه بررسیها برمیآید این است که رژیم اسرائیل و فرماندهان ارتش آن به هیچ وجه تصور نمیکردند با آغاز یک جنگ آن هم در این زمان از سوی طرف فلسطینی مواجه شوند.
۴- این جنگ برای طرف فلسطینی «صحنه قدرتنمایی» جدید بود و مؤثر هم واقع شد. تن دادن رژیم اسرائیل به شروط مقاومت فلسطین، از کارآمد بودن سیاست قدرتنمایی طرف فلسطینی بود. تا پیش از این، جنگ صحنه قدرتنمایی رژیم صهیونیستی بود و لذا حداکثر خواستهای که طرف فلسطینی در این جنگها داشت، برقراری «آتشبس» بود. اما در اینجا موازنه معکوس شد. طرف فلسطینی جنگ را شروع کرد و انواعی از سلاحهای با بردهای مختلف و سر جنگی متفاوت خود را به میدان آورد و کل جغرافیای رژیم را طی ۱۲ روز متوالی زیر آتش خود گرفت و موفق شد حدود ۵ میلیون نفر یهودی را روانه پناهگاهها کند و حال آنکه رژیم آمادگی پذیرش حداکثر دو میلیون نفر داشت. مقاومت فلسطین توانست موازنه آتش را برقرار کند. این در حالی بود که حملات ارتش اسرائیل فقط متوجه غزه آن هم نه کل باریکه بلکه شهر غزه بود. طرف فلسطینی در این جنگ به طور منسجم عمل کرد هم از حیث وحدت عمل گردانهای مقاومت- وابسته به حماس، جهاد و فتح- و هم از حیث برخوردار بودن از حمایت قاطع فلسطینیهای ساکن غزه، کرانه و قدس، سرزمینهای ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاههای فلسطینی و این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً متشتت بود و تظاهرات ضدنتانیاهو و درگیری میان مسلمانان و یهودیهای ۱۹۴۸ در حین جنگ استمرار پیدا کرد.
۵- یک نکته مهم این است که رژیم صهیونیستی از امروز در انتظار جنگ بعدی است و این موضوع را پذیرفته که از این پس فلسطینیها هم میتوانند آغازکننده، ادارهکننده و به نتیجهرساننده جنگ باشند. این موضوع امنیت خاطر را از ارتش اسرائیل میگیرد. سران ارتش رژیم صهیونیستی تا پیش از این تهدید اول خود را ایران و تهدید دوم خود را حزبالله معرفی میکردند که البته درست هم هست اما این جنگ نشان داد، تهدید حیاتی خیلی نزدیکتر از تصور آنان میباشد این تهدید اولاً در داخل مرزهای فلسطین و توسط صاحبان خانه میباشد. این البته به معنای رفع نگرانی رژیم از ایران و حزبالله نیست، بلکه به این معناست که خود فلسطین به تهدید اول اسرائیل تبدیل شده و این موضوعی جدید است. به این نکته باید توجه داشت که اگر ایران یا حزبالله بخواهند اقدامی علیه رژیم انجام دهند، نیازمند بهانه قابل قبولی است اما طرف فلسطینی برای دست زدن به جنگ همین الان صدها دلیل دارد و لذا جنگ میتواند در هر لحظه اتفاق بیفتد و این سیاستگذاری رژیم را به شدت متزلزل میکند. دولتی که هر لحظه منتظر آغاز جنگ و موشکباران شهرهای خود از شمال تا جنوب است، چگونه میتواند برای آینده خود برنامهریزی کند و به اجرای آن امیدوار باشد؟ بنابراین در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم رژیم صهیونیستی دیگر ثبات ندارد، اعصاب آرام ندارد، آینده ندارد و فروپاشی از این پس، رایجترین کلمه در ادبیات آن میباشد.