در نقد اين ديدگاه ميگوييم، آيا اگر فردي بيايد و کلامي را از قول فرد ديگري براي ما نقل کند و مدعي شود که صرفاً همان چيزي را که آن شخص به او گفته است براي ما نقل ميکند، ما کلام او را نميفهميم؟ روشن است که کلام اين فرد ناقل را ميفهميم هر چند در اين کلام، هيچ اصالتي براي خود او قائل نيستيم. ممکن است شک کنيم که آيا واقعاً او کلام آن فرد را به درستي براي ما نقل ميکند يا آنکه در آن دخل و تصرفي انجام داده است. اما به صرف اينکه اين فرد فقط ناقل است و هيچ نقشي در ساختن و پرداختن آن کلام ندارد جز اينکه با امانت کامل و به صورت معصومانه صرفاً آنچه که به او گفته شده است را نقل ميکند، نميتوان مدعي شد که کلام او اساساً براي ما مفهوم نيست. چنين کلامي با کلامي که صرفاً ساخته و پرداختة شخص گوينده باشد، ماهيتاً هيچ تفاوتي نميکند. اگر کلامِ انساني، معنادار و مفهوم است؛ کلام منقول از يک انسان نيز چنين است.
حال اگر فرض کنيم که اين گوينده کلام خود را از يک موجود ماورايي نقل ميکند؛ موجودي که مورد پذيرش و اعتقاد شنونده نيز هست، و مدعي است که او صرفاً مأمور ابلاغ است و حق هيچ گونه دخل و تصرفي در آن ندارد و اساساً توانايي چنين دخل و تصرفي را هم ندارد، آيا شنونده ميتواند بگويد که چون آن موجودي که اين کلام را از او نقل ميکني، موجودي فراانساني است، اساساً نميفهميم که چه ميگويي! اساساً جملاتي بيمعنا و فاقد مفهوم براي ما قرائت ميکني؟
حال اگر اين گوينده مدعي شود که اين سخنان، عيناً همان چيزي است که خداي جهان و انسان و خالق هستي به من وحي کرده است و من را مأمور ابلاغ آن کرده است، و تنها وظيفة من در اين رابطه اين است که آن پيام را به صورت آشکار و روشن به شما ابلاغ نمايم «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور، ۵۴؛ همچنين ر. ک: آلعمران، ۲۰؛ مائده، ۹۲، رعد، ۴۰؛ نحل ۳۵ و ۸۲؛ عنکبوت، ۱۸) و من هر چه ميگويم و هر سخني بر زبان ميآورم عيناً همان چيزي است که به من وحي شده است بدون آنکه يک کلمه يا حتي حرفي بر آن افزوده يا از آن کاسته باشم؛ يا حتي توان اين افزايش يا کاهش را داشته باشم، آيا مخاطبان ميتوانند بگويد اگر چنين است اساساً ما نفهميديم چه گفتي؟ اساساً هيچ کلام معناداري از شما نشنيديم؟ قرآن کريم دربارة عصمت پيامبر اکرم(ص) در نقل آيات الهي ميفرمايد:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل× لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين× ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين× فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزين (حاقه، ۴۴-۴۷) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست× ما او را با قدرت مىگرفتيم× سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم× و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود! وَ النَّجْمِ إِذا هَوى× ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى× وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى× إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى× عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى (نجم، ۱-۵) سوگند به ستاره هنگامى كه افول مىكند× كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است× و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! × آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست! × آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده است.
نتيجهگيري
مدعاي جناب شبستري اين بود که «متن قرآن، کلام خدا نيست و نميتواند باشد؛ بلکه کلام يک انسان و پرداختة شخص پيامبر است.» وي اين مدعا را به گونههاي مختلف و خستهکنندهاي تکرار کرده اما هيچ دليل قانعکنندهاي بر اين ادعا ندارند و تمام ادلهاي که براي اثبات اين مدعا اقامه کردهاند مبتلا به انواعي از مغالطات منطقياند.
همه شواهد تاريخي در رد چنين ادعايي است که عموم مخاطبان پيامبر(جز کافران و منکران نبوت)، قرآن را ساخته و پرداختة شخص او ميدانستهاند. حتي بر فرض پذيرش اين نسبت نارواي تاريخي، هرگز نميتوان با استناد به برداشت مخاطبان، مدعي شد که في الواقع نيز چنين بوده است.
از راه ساختار فهم نيز نميتوان چنان مدعايي را اثبات کرد. به چه دليل تنها کلام انسان قابل فهم و تفسير همگاني است؟ چرا اگر موجودات ذيشعور ديگري مثل خداوند يا فرشتگان با انسان سخن بگويند، حتي اگر آگاهانه از ادبيات و زبان متعارف آدميان استفاده کنند، کلام و سخن آنان براي انسانها قابل فهم نيست؟ مگر سخن گفتن آنان چه ويژگي يا ويژگيهايي دارد که قابليت فهم براي انسان را ندارد؟ چرا خدايي که انسان و دستگاه ادراکي و دستگاه مفاهمه و مکالمة او را آفريده است، نتواند به گونهاي سخن بگويد که قابليت درک و فهم و تفسير از سوي انسان را داشته باشد؟