گیرم که غزلهای مرا،یار نخوانَد    اخبارِ مرا باد به گوشش نرسانَد گیرم من از این درد بمیرم که بمیرم او هیچ نداند که نداند که نداند با اینهمه بگذار، کماکان بنویسم تا عشق در آیین غزل، زنده بمانَد بگذار مترسک بکند شال و کلاهی از گوشه ی جالیز، کلاغی بپرانَد حالا که جهان پُر شده از جُرم و جنایت بد نیست یکی مِهر به دلها بنشانَد خوب است یکی، طعمِ دل انگیزِ غزل را با رایحه ی عشق، به دنیا بچشانَد بگذار سکوتِ، همه یِ حنجره ها را این نعره ی مستانه به چالِش بکشانَد معجونِ غزل را بخورانید به مُرده آن مُرده محال است، کفن را ندرانَد ما مثل سلاحیم، مسلّح شده با عشق کافی است یکی ماشه ی ما را بچکانَد...! 🤍🌿 @nagmeha نغمه های ایرانی👌