🌺🍃 نامه ۴۵
#نهج_البلاغه:
✍️ به عثمانبنحنيف انصارىّ كه از جانب آن بزرگوار حاكم بصره بود
قسمت دوم نامه👇
و بهترين داور پروردگار است، و مرا با فدك و جز فدك چه كار است حالى كه فردا جايگاه آدمى گورست كه نشانههايش در تاريكى آن از ميان مىرود، و خبرهايش نهان مىگردد، در گودالى كه اگر گشادگى آن بيفزايد، و دستهاى گوركن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را بيفشارد، و خاك انباشته رخنههايش را بههمآرد، و من نفس خود را با پرهيزگارى مىپرورانم تا در روزى كه پربيمترين روزهاست درامانآمدن تواند، و بر كرانههاى لغزشگاه پايدارماند. و اگر خواستمى دانستمى چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابريشم را به كار برم. ليكن هرگز هواى من بر من چيره نخواهد گرديد، و حرص مرا به گزيدن خوراكها نخواهد كشيد. چه
بود كه در حجاز يا يمامه كسى حسرت گردهنانى برد، يا هرگز شكمى سير نخورد، و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى باشد از گرسنگى به پشت دوخته، و جگرهايى سوخته. يا چنان باشم كه گوينده سروده: درد تو اين بس كه شب سير بخوابى و گرداگردت جگرهايى بود در آرزوى پوست بزغاله آيا بدين بسنده كنم كه- مرا- امير مؤمنان گويند، و در ناخوشايندهاى روزگار شريك آنان نباشم يا در سختى زندگى- نمونه اى- برايشان نشوم.
@nahgolbalagh