نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
📛😳📃😢📛 #سیاحت_ݟرب #آقانجفی_قوچانی #قسمت_سی_هشتم 🤔پرسیدم: در این سفر بر تو چطور گذشت؟ گفت: در منزل
📛😳📃😢📛 به صفيّه گفتم: من می‌خواهم بروم میان آن باغهای دور و با خود خلوت کنم، تا مگر عقده دلم بگشاید☺️. گفت: به هرجا بروی تنها نیستی. کوه و در و دشت و باغ و راغ (بیابان) هر ذرّه ذرّه، شاعر (دارای شعور) و حسّاس است.😊 گفتم: آنها در اُفُق من نیستند. گفت: اگر ما نامحرمیم، خوب است که ما را مرخّص نمایید. گفتم: اگر عطيّه زهرا (سلام الله علیها) نبودی، حالا مرخّص بودی. برخاستم و رفتم. به زیر هر درختی می‌رسیدم، شاخه، خم می‌شد و صدا می‌زد که: «ای مؤمن! از میوه‌ها بچین و بخور.» و صداهای آنها ولو دلپذیر بود، ولی در گوش من همچون قارقار کلاغ بود و من در جواب آنها خواندم: 🍃دلم ز بس که گرفته است، میل باغ ندارم به قدر آن‌که گُلی بو کنم دماغ ندارم دیدم درختی شاخه خود را بالا برد و با خود گفت: اگر میل نداشتی چرا آمدی؟!🤔 شنیدم، دیگری می‌گفت: یقین مَلَک (فرشته) است که اهل خوراک نیست. دیگری گفت: یا حیوانی است که میوه خور نیست.🤔 دیگری می‌گفت: بلکه دیوانه است؟! ولی اینجا جای دیوانگان نیست، یقین نازمی کند. یکی گفت: بابا! تازه از قحطی به وفور نعمت رسیده، از ذوق دهانش کلید شده است... دیدم از هر سری، صدایی و از هر شاخه‌ای، لطیفه ای بار نمودند. گفتم: «باز، رحمت به خیمه.»😕 @nahj_balaq 💀🔥🔥👹🔥🔥💀