🎇🎇🎇🌿🌹﷽🌹🌿🎇🎇🎇 📣 (وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجری، و سستی مردم به امام علیه،السلام،ابلاغ شد، فرمود:) (قسمت‌‌-دوم) 2⃣ دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانی كوفيان ♦️ آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان، دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملتی كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد، اما شما سستی به خرج داديد، و خواری و ذلت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پی در پی به شما حمله كرد و سرزمينهای شما را تصرف نمود، و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدی) با لشگرش وارد شهر انبارشده و فرماندار من، (حسان بن حسان بكری) را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بيرون رانده است. به من خبر رسيد كه مردی از لشگر شام به خانه زن مسلمان و غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره های آنها را به غارت برد، در حالی كه هيچ وسيله ای برای دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشتند، لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتی يك نفر آنان، زخمی بردارد، و يا قطره خونی از او ريخته شود، اگر برای اين حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است. شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را می ميراند و دچار غم و اندوه می كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقيد. زشت باد روی شما و از اندوه رهايی نيابيد كه آماج تير بلا شديد. به شما حمله می كنند، شما حمله نمی كنيد؟ با شما می جنگند، شما نمی جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا می شود و شما رضايت می دهيد؟ وقتی در تابستان فرمان حركت به سوی دشمن می دهم، می گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گوييد هوا خيلی سرد است بگذار سرما برود، همه اين بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود؟ وقتی شما از گرما و سرما فرار می كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد. 3⃣مظلوميت امام (علیه السلام) و علل شكست كوفيان ♦️ ای مرد نمايان نامرد! ای كودك صفتان بی خرد، كه عقلهای شما به عروسان پرده نشین، می ماند، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمی ديدم و هرگز نمی شناختم، شناسايی شما سوگند به خدا كه جز پشيمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون، و سينه ام از خشم شما مالامال است، كاسه های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانی و ذلت پذيری، رای و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت: (بی ترديد پسر ابيطالب مردی دلير است ولی دانش نظامی ندارد) خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشی گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام. اما دريغ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، رايی نخواهد داشت. 📜 ، 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇