💠 آیت الله محمد باقر حکمت نیا:
دختر ایشان ماجرای شفای مریضی خود را چنین نقل کرده اند:
شب جمعه بود و طبق معمول پدر مجلس داشتند. من حالم خوب نبود، نماز خواندم و خوابیدم. گویا پدر همان روز عصر متوجه کسالت من شده و بلافاصله دکتر می آورند. دکتر معاینه می کند و می گوید: دیفتری سخت گرفته، دیگر دارو هم فایده ندارد، لحظه های آخرش را می گذراند! دکتر از نوشتن دارو امتناع می کند و می گوید: فایده ای ندارد. پدر استخاره می کند، استفاده از دارو خوب می آید. از دکتر می خواهند که دارو بنویسد.
دکتر می گوید: حالا هیچ داروخانه ای باز نیست، تشریف بیاورید با هم برویم، تا من داروخانه را باز کنم و دارو بدهم. با هم به راه می افتند، در حالی که حتی یک ریال پول در جیب پدرم نبود، آن روزها دست پدر بسیار خالی بود. به سر کوچه که می رسند، سیدی خوش اندام، پاکتی را بدست پدر می دهد و می گوید: این متعلق به شماست! پدر که در گرفتن پول خیلی احتیاط می کردند، سوال می کنند: از چه بابتی است؟ می گوید: مگر شما آیت الله حکمت نیا نیستید؟ به من گفته اند این پول را به شما برسانم! پدر آن را می گیرند و با دکتر به راه می افتند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا (۷)
✅کانال منبرهای عالی 👇
http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc