🍃 دو مرد امانتی را نزد زنی گذاشتند و به او گفتند: « هر وقت هر دو نفر ما با هم نزد تو آمدیم، این امانت را به ما تحویل بده.» پس از مدتی یکی از آنها آمد و به آن زن گفت:« دوست من مرده است؛ امانت را به من پس بده.» زن قبول نکرد ولی مرد آن قدر اصرار کرد و رفت و آمد تا امانت را گرفت. پس از مدتی مرد دوم آمد و امانتش را خواست. زن گفت:« دوستت گفت تو مرده‌ای و امانت را از من گرفت.» برای حل مشکل نزد عمر رفتند. عمر به آن زن گرفت:« تو ضامن هستی.» زن گفت:« علی را داور میان من و این مرد قرار بده.» عمر به علی علیه السلام گفت:« تو در میان این دو داوری کن.» حضرت فرمود:« امانت شما به دست من است و شما هم گفته‌اید هرگاه با هم آمدید، امانت را تحویل بگیرید. برو دوستت را بیاور تا امانت را بگیرید.» آن‌گاه علی علیه السلام فرمود:« این دو مرد تصمیم داشتند با این نقشه، اموال این زن را بگیرند و این زن ضامن نیست.» 📘بحارالانوار، ‌ج 40، ص 316، حدیث 94 ------ فروغ کافی 🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋🌴🦋 🔴کانال نهج البلاغه"ادای حق کلام"👇 ╔🌸🍃════╗ @nahjoolbalageh ╚══🍃🌸══╝