🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 😍 😇 ☺️ خب نکته اولی که آدم را مجذوب میکرد،این بود که مکان کلاس‌هایشان همیشه در طبیعت برگزار میشد،بعد از کلی ورزش یا پیاده‌روی نشستن به قصد کمی استراحت و خوردن چایو تنقلات برای هرکسی آن هم در دل طبیعت و میان درختان یا سرکوه خوشایند بود. حالا این وسط کسی هم می‌آمد و کمی حرف میزد که گوش دادن به حرف هایش ضرری نداشت. دومین نکته جالب توجه،مختلط بودن دخترها و پسرها بود،البته ورای این مختلطی،ارتباط و برخورد بسیار راحت و خالی از هرگونه خجالت های چندش آور و صمیمت فراوان آن ها باهم بود. برای من هم که تا آن موقع چنین جوی ندیده بودم و هرچه بود خلاصه میشد به مختلطی همان کافه ها و مهمانی ها که در پایان به رسیدن مأموران و گشت ختم میشد...😪 ابتدا کمی غریبی میکردم ولی فضا آنقدر صمیمی و تأثیر گذار بود که من هم کمی زبانم باز شد. موضوعی که در جلسه اول به آن پرداخته شد،بحث اختلاف بین آرزو و هدف یک انسان برای خودش بود. بنظرم بحث جالبی باز کردند و حرف های خوبی هم زده شد. همان جلسه یعنی اولین باری که ما هم در آن اردو همراهیشان میکردیم،محل قرارمان در کنار یکی از تپه‌های تفریحی اطراف شهر که به نوعی جنگل هم محسوب میشد،بود. جایی بسیار دلچسب و همه پسندی انتخاب کرده بودند. آن روز در راه رفت گفتوگوی بچه‌هارا شنیدم و فهمیدم که با واسطه شدن دخترعموی آوا که در آن گروه سرتیم بود،مارا هم پذیرفتند و کلی درباره‌مان پرسوجو کردند که راهمان بدهند.😐 هه😏😏انگار گروهشان تحفه است که اینگونه میپذیرند،خیلی هم دلشان بخواهد که ماهم عضو تیمشان بشویم😒 برنامه‌شان در روز اول این بود که صبح از همان پایین تپه بالا رفتیم تا ظهر،جایی حدودا میان تپه اطراق کردیم برای ناهار،غذا را که خوردیم بعد از کمی استراحت، همه افراد به دوگروه تقسیم شدند و والیبال پر از خنده‌ای بازی کردند.😂 البته به جز من که مثلا به بهانه داور بودن خود را فراری دادم... 🖊نویسنده: 🌈ادامه دارد...😉🙃 🚫کپی با ذکر نام نویسنده مجاز است😊 @nahnoll_hosseineun