نجواےِ دل🍃
گفتند جواد است سرِ راه نشستیم در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست #جواد‌الائمه🥀
*** در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست . ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست . سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست . ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد در شهر ، طبیب دگری بهتر از این نیست . حق داشت بنازد پدر پیر مدینه در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست . گفتند جواد است سر راه نشستیم در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست . پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست . گفتند سلامی بده و زائر او باش دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست . پس زائر یاریم توکلت علی الله ما عبد نگاریم توکلت علی الله . ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند در طرز شهادت شهدا فرق ندارند . کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند . ایام طفولیت تو عین بزرگی است در معجزه ، ایام خدا فرق ندارند . از رحمت تو دور نبودند ، سیاهان وقت کرم تو ، فقرا فرق ندارند . پایین سر سفره ی تو نیز چو بالاست در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند . ما کار نداریم رضا یا که جوادی در مذهب ما آینه ها فرق ندارند . تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی یک بار دگر نیز محمد شده باشی . بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو . در راه عصای تو بیان کرد : امامی ! اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو . در مهد به اثبات خودت سعی نمودی در کودکی ات این همه والا شدن از تو . چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو . چشمان موفق به امید تو نشسته است پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو . تا زائر سرو قد و بالای تو باشد جانم پسرم از پدر و پا شدن از تو . بگذار قدم های تو را خوب ببیند در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند . هستند کریمان دو عالم سر خوانت یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت . اصلا حرم شاه خراسان حرم توست هر صحن که گشتیم در آن بود نشانت . انگار که گهواره ی تو عرش زمین بود وقتی پدر پیر تو می داد تکانت . تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است هستم اگر امروز مسلمان اذانت . یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید صد بار نمی رفت به قربان زبانت ! . از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است بر این پدرت حق بده باشد نگرانت . در راه مبادا قدمت خار ببیند آن صورت چون برگ تو آزار ببیند . یک روز می آید که می افتد بدن تو لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو . یک روز می آید که می افتی و کنیزان در خانه برقصند کنار بدن تو . ای یوسف زهرا – دل یعقوب فدای … آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو . هر چند کلام تو در آواز شود گم اما نزند هیچ کسی بر دهن تو . . . علی اکبر لطیفیان 🖤