✍🏻 در برنامه «رخ به رخ» : «ماه و ماهی» هم قصه‌ای دارد که هیچ کجا نگفته ام رفیق دیرین من که پنجره‌های اتاق‌مان در دو کوچه رو به روی هم باز می‌شد در آن دوره که به تهران می آمدیم و برمی‌گشتیم روزی بعد از رسیدن به نیشابور تصمیم گرفتیم برویم باغ خیام نیشابور خورشید دمیده بود و صدای دل‌انگیزی در باغ خیام اشعار خیام را می‌خواند. یک حجره فیروزه‌تراشی است که متعلق به یکی از دوستان ماست. رفتیم سر بزنیم و یک اتفاقی برای علیرضا افتاد که تبدیل شد به یک فراق عاشقانه و یک دلشکستگی برایش اتفاق افتاد اولین بیت این غزل را آنجا اینگونه سرود؛ آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره فیروزه‌تراشی اشرف‌زاده در ادامه گفت؛ غزل با این بیت شروع شد و این درد فراق عاشقانه که در آن لحظه برایش اتفاق افتاد. آن شب تا صبح نخوابیدیم و علیرضا تا غروب آن روز این غزل را کامل کرد و شد (تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی) در بنای خیام حوض‌های کوچکی هست که کاشی های فیروزه‌ای رنگ دارد و قدیم ترها در آن ماهی قرمز هم پیدا می‌کردیم. این شعر گفت و گوی یک ماهی است بعد از آن تحول. در بیت آخر هم می‌گوید هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم و بعد برادران بیات به زیبایی تنظیمش کردند و شد اتفاق زندگی من... ✒️‌‌‌‌‌‌‌‌❥᭄@najvayebaran