؛࿇࿐᪥🖤✧᪥࿐࿇ ؛࿇࿐᪥🖤✧᪥࿐࿇ مُحَرَّم... آغاز فصلِ نوکری‌ست! بوی اسپند و... دل‌شوره‌ی روضه‌های ... پیراهن مشکی و... شالِ عزایت... روز و شب‌، در هیئت نَفَس کشیدن... جان آدمی را روحی تازه می‌بخشد! و من، مانده‌ام... اگر این عشق نبود... اگر محبتت را نداشتم... اگر پدر از سَرِ شوق... و مادر، از سَرِ لطف... نامت را به من یاد نداده بود... در دایره‌ی قسمت، کجا ایستاده بودم؟! هربار که نامت را می‌برم... دهانم شیرین می‌شود! لب‌هایم، به شور می‌افتند و... قلبم، به تپش... که نکند روزی بیاید و... نتوانم نامت را بر زبان، جاری کنم! دستانم را گرفته‌ام بالا... آمده‌ام برای گدایی! بده در راه خدا؛ هرچه که می‌خواهی! فَتَصَدَّق عَلَینا ؛࿇࿐᪥🖤✧᪥࿐࿇ ؛࿇࿐᪥🖤✧᪥࿐࿇