ادامه مطلب قبل... 🔻 تا اینکه جلسه‌اي بود آمدم صحبت کنم، ديدم که من ديگر فيروزيان قبلي نيستم و زبانم راحت نيست. کار نمي‌کند. گفتم: شايد براي خستگي است! فرصتي گذشت، جلسه‌اي ديگر پيش آمد ديدم خير. نطق من ديگر گويا نمي‌شود. مدتي بر اين منوال گذشت تا به نظرم آمد بودنِ من، فايده ندارد. 🔸 تصمیم گرفتم به مشهد بروم. با اتوبوس از کرمان به مشهد، شش روز راه بود ولي رفتم. خدا رحمت کند آیت الله ميرجهاني آن وقت مشهد بودند، يک مختصر علقه‌اي بين ما بود؛ رفتم در خانه آقاي ميرجهاني، گفتند: آقا داخل اتاق هستند، زمستان بود، رفتم در اتاق ديدم کرسي گذاشتند، آقاي ميرجهاني خوابيده‌اند، ولي از صدایِ در گويا بلند شدند، تا مرا ديدند بالبداهه گفتند: «صبا از من بگو فيروزيان را / فراموش کرده‌ای ديروزيان را» چه شده؟ 🔹 گفتم: آقا من چنین گرفتاري پيدا کرده ام و براي ايشان گفتم. گفتند: برو به خدمت امام رضا و دستت را بگير به ضريح و عذرخواهي کن که گفته ا‌ي: «من روضه‌خوان نيستم!» و اين آيه را نیز کنار ضريح زياد بخوان که « رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لىِ أَمْرِى * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانىِ. طه/۲۵-۲۷» می گوید: رفتم و انجام دادم و از حضرت عذرخواهي کردم و اين مشکل رفع شد. ادامه دارد... ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌