16.7M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت عشقش آتش بود كردم مجمرش از دل چو عود آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت زآتش رویش چو یك اخگر به صحرا اوفتاد هر دو عالم همچو خاشاكی از آن اخگر بسوخت خواستم تا پیش جانان پیشكش جان آورم پیش دستی كرد عشق و جانم اندر بر بسوخت نیست از خشك و ترم در دست جز خاكستری كاتش غیرت درآمد خشك و تر یكسر بسوخت دادم آن خاكستر آخر بر سر كویش به باد برق استغنا بجست از غیب و خاكستر بسوخت گفتم اكنون ذره‌ای دیگر بمانم گفت باش ذرهٔ دیگر چه باشد ذره‌ای دیگر بسوخت چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست كفر و ایمانش نماند و مؤمن و كافر بسوخت عطار نیشابوری ▣⃢ 💤 ☫ @nashrekhoubiha