ابراهیم هادی و تجربه های نزدیک به مرگ...
دو روز قبل بود که تماس گرفتند. از اصفهان بودند و گفتند یک نفر از بستگان ما ماجرای عجیبی با ابراهیم هادی دارد. شماره را گرفتم و تماس برقرار شد. ماجرای زیبا و عجیبی شنیدم:
من تکنسین پرواز بالگرد در هوانیروز اصفهان هستم. دو سال قبل با خانواده راهی سفر مشهد شدم.
هنوز خیلی از اصفهان دور نشده بودیم که یک سانحه شدید رانندگی رخ داد.
ضربه شدیدی به سینه و به مهره های کمر من وارد شد.
مرا سریع به بیمارستان ایت الله کاشانی اصفهان رساندند. یک روز بعد پزشک معالج من به خانواده گفت: بدون تعارف میگویم که بروید لباس های مشکی تان را آماده کنید. ایشان زنده نمی ماند. او بی هوش است. یکی از دنده هایش شکسته و داخل ریه فرو رفته. نخاع او قطع شده و از کمر به پایین هیچگونه حسی ندارد. هوشیاری او بسیار پایین است و اگر دستگاه ها را قطع کنیم از دنیا خواهد رفت.
خانواده بسیار ناراحت شدند. صدای گریه و زاری بلند شد. اما هیچ کاری از دست کسی بر نمی آمد. اما دخترم ....
✅ادامه دارد.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63