🔷 هر روز بعد نماز صبح مسیر طولانی از محل استقرارش تا تبلیغات لشکر را پیاده می آمد. یک کتاب حدیثی بر می داشت. یک حدیث می خواند و بر می گشت.
یکبار بهش گفتم: علی آقا این همه راه را می آیی و فقط یک حدیث می خوانی؟ خوب بیشتر بخوان.
گفت: روزی یک حدیث می خوانم. وقتی عمل کردم سراغ حدیث بعدی می روم.
🔷 خطاط بود. یکبار در حال نوشتن پارچه ای بود. اذان شد. چون عاشق نماز بود بلند شد برود نماز.
فرمانده گفت: این کار خیلی ضروری است و باید سریع آماده شود. کار را تمام کن بعد برو نماز.
از فرماندهی اطاعت کرد. ولی به خاطر اینکه نماز سر وقت را از دست داده بود سه روز مریض شد و در بستر بیماری افتاد.
🔷 برادرش می گوید: از مشهد که برگشت به من گفت: در مشهد خواب امام رضا علیه السلام را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. در آخر حضرت به من گفت: شما سال آینده اسفند ماه می آیی پیش ما. همین طور هم شد. در عملیات بدر سال 63 به شهادت رسید.