ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت مي‌کرد. اما شب‌ها معمولاً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب مي‌شد. تلاش هم مي‌کرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک مي‌شد. بيداري سحرهايش طولاني‌تر بود. گويي مي‌دانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده‌اند. او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زيارت‌هاي هر روز را بعد از نماز صبح مي‌خواند. هر روز يا زيارت عاشورا يا سلام آخر آن را مي‌خواند. هميشه آيه وجعلنا را زمزمه مي‌كرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟ .