🍂🌱🍂🌱🍂🌱 چند ساعت بعد سوار بر قایق عازم منطقه شدیم ، علی بگ، چند نخ سیگار به اسماعیل داد ، که در قایقی پشت سر ما بود .گفت در میان راه روشن کن تا راه را گم نکنید ، اسماعیل خندید وگفت می خواهی مرا سیگاری کنید !!! نبرد در الصخره عراق ادامه داشت، دشمن پاتک سنگین زده بود ، صدای غرش توپ و مسلسل لحظه ای قطع نمی شد ، زمین وزمان دود بود ؛اتش اسماعیل چند متر جلوتر در سنگر کمین بود ، وبا انبوهی گلوله ارپی جی ، او مدام در حال شلیک ارپی جی بود وهمراه با هر شلیک این شعر را می خواند ؛ یا رسول الله عزم کربلا دارد حسین برای اولین بار بود که دشمن با تانکهای تی ۷۲ ام مجهز شده بود . او سدی ایجاد کرد اما حجم اتش هر لحظه سنگین تر می شد ونیروهای پیاده دشمن هر لحظه نزدیکتر می شدند در همان لحظات بود که دیدم دیگر صدای اسماعیل نمی امد نه صدا خودش ونه !صدای ارپی جی اش ونه !آن شعر حماسی اش در همین اثنا علی بگ میرزاپور سر رسید وگفت : عیدی اسمال کجاست ، اسمال کجاست اسمال کجاست ؟ تانکهای تی ۷۲ هر لحظه نزدیکتر می شدند او جلوتر از ما بود ودر سنگر کمین بود سریع به محل رفتم دیدم ، افتاده است وارپی جی اش به کناری و ارام سرش را روی کیسه خوابی گذاشته است وقران کوچکش را در دست دارد ، باخودگفت : جایی از او زخمی نیست او را بلند کردم دیدم ، خون از سرش وبالای پیشانی اش به زمین سرازیر شد ، اسماعیل ما را گذاشته بود ورفته بود ، وکهکشانها از ما دور شده بود ، تنم لرزید اشک به پهنای صورتم نشست نه نه ! کمرم شکست نمی دانستم. چگونه به علی بگ بگویم تمام روزهایی که با اسماعیل بودم در کنارم رژه می رفتند ، چشم در چشمان ابی و نازش دوختم و موهای بور و قامت بلندش که اکنون نقش زمین شده است یادم به خواب شهادتش افتاده بود وتنگه ذلیجان و ،،، خوابش تعبیر شده بود واو در اغوش مولایش ماوا گرفت اسماعیل کم شخصی نبود ، یکی از استوانه های شهر بود بچه های بهداری را صدا کردم تا اسماعیل را به عقبه منتقل کنند ، چند متری او را از معرکه دور کردند اما دشمن به محل امده بود . اسماعیل ماند و ماهها تلویزیون رژیم بعث عراق پیکر پاکش را نشان می داد که این پیکر یکی از فرماندهان سپاه است اما چشم دل نداشتند بلکه او یکی از یاران مولا امام حسین علیه السلام بود .پیکر اسماعیل ماند که ماند و تنها زائرش بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیه است اکنون در سالروز پیامبر خاتم وامام رضا علیه السلام امده است . اسماعیل همان که درد دین داشت ویاور یتیمان شهر ایذه بود و طعم زندان ساواک و شکنجه های او را دیده بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1